Get Mystery Box with random crypto!

چشمانش نقش بسته و سیاهی می رود. لبخندی که بر دهانش خشکیده بود | آنا یوردوم سراب

چشمانش نقش بسته و سیاهی می رود. لبخندی که بر دهانش خشکیده بود حاکی از دردی جانکاه و تبی توان سوز بود.
دیدگانش را به زحمت فراوان از هم گشود و نگاه تشکر و حق شناسی بر دیده ام ریخت. آری که این‌ نیمه نگاه از حق شناسی جان گرفته بود. و آنگاه ملتمسانه نگاهی بر فرزند دلبند و میوه حیاتش و باز بر من دوخت. در آن نگاه خاموش خواندم که او را بر من می سپارد. از نگاهش پیدا بود که می گوید : با علی ، جگرگوشه من همدردی کن ، غمگینش باش، تا مبادا گل وجودش پرپر گردد ، بال و پرش بشکند و حس یتیمی در قلبش جان گیرد.
خدایا ، این عزیز مریض پسر ۹ساله اش را با مادری پیر و ناتوان ، افتاده و بی زبان و با حوادث روزگار و دریایی از رنج ها و غم ها تنها گذاشته می خواهد به سرای جاوید شتابد و جامه فرشتگان پوشد.
"سید عزیز" ، عزیز از دست رفته این خانواده غم دیده را بر دل خاک های سیاه سپردند. آن مایه ی امید و نشاط و آرامش بخش زندگی فرزند ، اکنون در بستری از خاک ها و در آغوش سرد زمین برای ابد خفته و چشم آرزوها از جهان پوشیده است. اما روح نگرانش برگرد شمع وجود فرزند پروانه وار می چرخد و می سوزد و پیوسته از این سوزش احساس لذت می کند.
و این علی دیگر شادابی و طراوت بهار گذشته را ندارد ، آنهمه حلاوت در زیر پرده از ملال و خاکستری از غم رخ نهفته است. ساعت ها در عالم خویش و امواج غم هایش غوطه می خورد و آنگاه با آهی جانسوز متوجه شیطنت و شیرین کاری های سایر بچه ها می گردد، یک دهن می خندد و خیلی زود خاموش و دل افسرده لب فرو می بندد.
آن روز می خواستم باز هم به عادت تسکین اش دهم و در کنارش نشستم و از حالش پرسیدم. مرا غمخوار خویش می داند و دردهایش را با من در میان می‌گذارد. فکر می کردم که ،  خدایا! امروز از کدام زبان زخم خورده است و این ملال شکننده از کجا در دلش فرو ریخته.
آهسته سر بالا گرفت ، و نگاه رنج آلودش را در چشمانم ریخت ، با سادگی معصوم و کودکانه اش پرسید : می شود بی پدر زندگی کرد ؟!
سوزی در جانم دوید و حلقه های اشک بر دیده ام شکست و در چهره ام غلطید ، نخواستم قطرات اشکم دردش را برانگیزد و غم بی پدری جان معصومش را بیازارد.
آرام از کنارش برخاستم و شتابان کلاس را ترک کردم...
سه شنبه شب ، چهارم اسفندماه ۱۳۴۳ ، روستای هروان

از خاطرات مرحوم شیدایی

@Anayurdumsarab