مردی الاغش را به بازار الاغ فروشان برد تا بفروشد. وقتی به بازا | ancientworld | جهان باستان
مردی الاغش را به بازار الاغ فروشان برد تا بفروشد. وقتی به بازار رسید، فریاد زد: این الاغ را میفروشم.
شخصی به وی نزدیک شد و گفت: الاغت را چند میفروشی؟ مرد گفت: ۳۰ سکه.
شخص گفت: میخرم و پول آنرا داد. بعد وسط بازار الاغ فروشان رفت و گفت: آی مردم بشتابید، و شروع به تعریف از الاغ کرد که مردی از گوشه بازار گفت: این الاغ را ۴۰ سکه میخرم، دیگری گفت: من ۵۰ سکه، مرد دیگری پیشنهاد ۶۰ سکه را داد و دیگری ۷۰ و بعدی ۸۰ صاحب پیشین الاغ با خود گفت: الاغی که مردم حاضر باشند ۸۰ سکه بخرند را چرا من نخرم پس دستش را بالا برد و گفت: ۹۰ سکه. شخص گفت: ۹۰ سکه یک، ۹۰ سکه دو، ۹۰ سکه سه... الاغ فروخته شد به این مرد در ازای ۹۰ سکه.
در این لحظه شخصي، مرد را به کناری کشید و گفت: ای مرد، تو هم فروشنده خوبی بودی و هم خریدار خوبی. از شما چند تا در این منطقه هست؟ مرد گفت: زیادیم. شخص گفت از کجا آمدهاید؟