Get Mystery Box with random crypto!

چون یک دستش را با شمشیر زدند، با خونی که از بازویش فوران میکرد | ancientworld | جهان باستان

چون یک دستش را با شمشیر زدند، با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را سرخ کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟

او گفت: وقتی دست‌هایم را قطع کنند خون‌های بدنم بیرون ریخته و چهره‌ام زرد میشود. و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترس زرد شده است!

چهره‌ام را خونین کردم تا زردی‌اش دیده نشود... نام این دلیر مرد بابک بود، بابک خرمدین...

@ancient