نقشهٔ بالا نمایانگر جهان هزار سال پیش از میلاد مسیح است؛ حدود سه هزار سال قبل.
این آخرین دورانی است که هنوز بشر به صورت قبیلگی زندگی میکرده است. دشتها برای چرای دام فراخ بودند و عمدتاً معیشت جوامع از شکار و چرای دام تأمین میشد و شبانی و چوپانی نظام قبیلگی را اقتضا میکرده است.
پانصد سال بعد کورش میآید و حکومتی را پی میریزد متشکل از نژادها و اقوام گوناگون و برای نخستینبار جوامع مختلف بشری این فرصت را پیدا میکنند که تجربههای مدنیشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و به تعبیر هگل بهواقع، «مدنیت» از همان مقطع تبلور مییابد.
دو هزار و پانصد سال بعد، کسانی شیک و پیک در جرج تاون و تورنتو و استنفورد نشستهاند و برای همان گهوارهٔ مدنیت نسخهٔ بازگشت به نظم قبیلگی میپیچند. بیاعتنا به اینکه آن دشتهای فراخ و آن گلههای پرشمار برای چوپانیِ اکثریت خلق دیگر وجود ندارند و بشر بیش از همیشه نیازمند همکاری و مشارکت است نه تفرق و گسیختگی.
آیا خبر دارید در استنفورد شماری از مدعوین و سخنرانان حاضر نشدهاند هنگام پخش سرود «ای ایران» پا به داخل سالن بگذارند؟
دکتر ناصر کرمی،
نویسنده و اقلیمشناس
@andiiishe