- مروری گذرا بر برخی تناقضات دکتر علی شریعتی • در حوزهٔ فلس | اندیشه
- مروری گذرا بر برخی تناقضات دکتر علی شریعتی
• در حوزهٔ فلسفه: شریعتی مدعی آشنایی با فلسفهٔ غرب است اما بهنظر میرسد فهمی محدود از آن دارد. مثلاً در جلد ۳۱ آثارش که «ویژگیهای قرون جدید» نام دارد، درسگفتار «تاریخ تکامل فلسفه» را ارائه میکند (صفحات ۲۵-۸) درحالیکه وی حتی نتوانسته نام فیلسوفان مهم غرب را بهتوالی ذکر کند ( ج ۳۱، ویژگیهای قرون جدید، تهران، چاپخش، ۱۳۸۰،ص ۲۰، ج ۱۲، ص ۳۱ و ص ۲۱) و در کل این درسهای فلسفی حتی یکبار از «امانوئل کانت»، فیلسوف بزرگ غرب نام نمیبرد، گویی که اصلاً از وجودش بیخبر است و دیگر اینکه بهجای فلاسفهٔ مهم قرن بیستم نام «انیشتین» را ذکر میکند! ( ج ۳۱، ویژگیهای قرون جدید، همان،ص ۲۴). با این شرایط نباید از شریعتی انتظار داشت که نیچه را اساساً فیلسوف بداند، زیرا وی دربارهٔ نیچه معتقد است: «نیچه بسیار عوامانه است.» (ج ۲۵، انسان بیخود، تهران، قلم، ۱۳۸۱، ص ۱۶۳، و صص ۱۹۰-۱۸۹).
• در حوزهٔ علم و دین: عقلستیزی و علمستیزی شریعتی بهجایی میرسد که در کتاب «بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی» کار علمی را در تعارض با وظیفهٔ اجتماعی میبیند ( ج۱۲، بازشناسی اندیشهٔ ایرانی اسلامی، تهران، قلم، ۱۳۷۸، ص ۴۸) و در کتاب «جهانبینی و ایدئولوژی» در روششناسی فهم حدیث به اینجا میرسد که: «عقلم را گذاشتم کنار، حالا میفهمم» (ج ۲۳، جهانبینی و ایدئولوژی تهران، انتشار، ص۵۷) و حیرتآور اینکه بهرغم علمستیزی و عقلستیزی، ادعا میکند قرآن را بهصورت علمی و پوزیتیویستی میفهمد (ج ۳۱، صص ۶۲-۵۸) یا سخنان فیزیکدانان مدرن را در اسلام و قرآن مییابد (ج۳۱، ص۲۷۵). شریعتی میتواند در جایی علت عدم رشد فلسفه و علم را مسیحیت و کلیسای مسیحی معرفی کند (ج۳۱، ص۳۴) و در جای دیگر همین مطلب را رد کند (ج۳۱، ص ۱۷). میتواند در جایی بگوید دانشمندان اسلامی ازجمله ابنسینا روش تحقیق تجربی داشتند (ج۳۱، ص۲۲) و یک جای دیگر مشکل آنها و ازجمله همان ابنسینا را عدم استفاده از روش تجربی بداند (ج۳۱، ص۴۸).
• در حوزهٔ فرهنگ: شریعتی در یکجا دست به انتقاد از فرهنگ شرقی میزند: «ما شرقیها همه گذشتهپرست هستیم» (ج ۱۳، هبوط در کویر، تهران، چاپخش، ۱۳۸۳،ص۲۷۱). درصورتیکه در کتاب دیگرش از گذشتهگرایی دفاع میکند. (ج۱۲، تاریخ تمدن۲، تهران، قلم، ۱۳۷۸، ۱۲۴-۱۲۳) او بهراحتی میتواند از برابری کامل زن و مرد در مکتب اسلام سخن بگوید، درحالیکه جایی دیگر با نگاهی مردسالارانه از تمکین زن در برابر مرد بهعنوان قائم به امور خانواده سخن میگوید و حتی مینویسد: «قرآن یک اخلاق مردانه را تعلیم میکند و انجیل اخلاق زنانه را.» (ج۲۲، مذهب علیه مذهب، تهران، چاپخش، ۱۳۸۱، ص۱۳۶).
• در حوزهٔ تمدن غرب و شرق: شریعتی از تفاوت روان انسان شرقی و غربی سخن میگوید (ج۱۱، تاریخ تمدن۱، تهران، قلم، ۱۳۸۱، ص ۹۶) و به این نتیجه میرسد که جهانگرایی، خردگرایی، سازماندهی و قدرتگرایی ویژگیهای انسان غربیاند (ج۲۵، انسان بیخود، تهران، قلم، ۱۳۸۱، صص ۶۴-۵۶) او تأکید میکند که انسان شرقی استعداد خاصی در خلق مکاتب عرفانی دارد (ج۳۰، اسلامشناسی: درسهای دانشگاه مشهد، تهران، چاپخش، ۱۳۸۳،ص۱۲۲، ج۱۴، تاریخ و شناخت ادیان۱، تهران، انتشار، ۱۳۸۱، ص۱۴۷، ج ۲۵، ص۳۵۷، ج۵، ص۱۲۵) و از طرف دیگر متناقض با نوشتههای قبلیاش مینویسد: «فرهنگی را به وجود آوردند که برتری غرب، تمدنش و انسانش است و به دنیا و حتی به خود ما باوراندند که در اروپا استعداد عقلی قویتر است، در شرقی نیست، در شرقی استعداد احساس و عرفان قوی است نه عقلی و تکنیکی» (ج۳۱، ویژگیهای قرون جدید، تهران، چاپخش، ۱۳۸۰، ص ۳۸۴) و باز متناقض با سخنان قبلیاش، تفکیک روحیهٔ شرقی صوفیانه از روحیهٔ غربی واقعگرا را نهتنها رد میکند بلکه حتی استعماری میداند (ج۱۱، تاریخ تمدن۱، تهران، قلم، ۱۳۷۸، ص۲۵ و ج۴، بازگشت، تهران، الهام، ۱۳۷۹، صص۲۰-۱۹). شریعتی از یکسو غرب و تمام فرهنگ و تمدن آن را نفی میکند و مینویسد: «امروز با برنامههای چندساله همهٔ سعی و هدف جهان سوم رسیدن به قافلهٔ تمدن غرب است، درحالیکه آنها خود، هماکنون پوچی و بیهودگی نظام زندگی جدید خود را دریافتهاند» (ج۱۲، تاریخ تمدن۲، تهران، قلم، ۱۳۷۸، ص۸۳). و اینکه: «غرب روبهزوال و انحطاط است.» (ج۱۷، اسلامشناسی۲، تهران، قلم، ۱۳۸۲، صص۶۷-۶۳) و حتی تاریخ این نابودی را نیز پیشبینی میکند: «میدانم سال ۲۰۰۰ سالی خواهد بود که مصرفپرستی از بین خواهد رفت» (ج۲۰، چه باید کرد؟، تهران، قلم، ۱۳۸۱، ص ۵۱۱). و باز در تناقض آن نوشتهها در کتاب دیگرش «مخروط جامعهشناسی فرهنگی» تقلید آگاهانه و از روی شناخت از غرب را جایز میداند و آن را برای ترقی لازم میشمارد (۱۳۸۰: ۱۲۶-۱۲۵). ــــــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید: @andiiishe