اندیشه(معرفت الله)

2022-06-09 01:51:30 مثل عرب ..

سگ دوره گرد، بهتر از شير خوابيده است ..

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:49:41 بزرگى گفته است : بزرگوارى ، به همت والاست نه استخوان هاى پوسيده دروغگو متهم است ، هر چند كه دليل روشن ، و بيانى راستگو داشته باشد. لغزش آدمى در پراكندگى گام اوست . چه بسيار كه كور به مقصود مى رسد و بينا از هدف باز مى ماند. با كسى دشمنى مكن ! چه ، تو نيز از دشمنى دانا و نادان بركنار نيستى . از مكر دانا و نادانى نادان بپرهيز! از نكوهش كسى بپرهيز! كه اگر حضور داشت ، او را بسيار مى ستودى ، و نيز از ستايش كسى بپرهيز! كه اگر غايب بود، او را نكوهش بسيار مى كردى

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:43:42 از مولف کتاب نثر و نظم

فرداى قيامت را به بخشش خداوند اميدوارم . و هر چند كه خويش را گناهكار مى دانم محبت خويش را در حق پيامبر و دودمانش خالص كرده ام . و اين اخلاص براى رهايى من در قيامت كافى ست

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:41:39 سلمان فارسى ، به هنگام مرگ ، حسرت زده بود، او را گفتند: بر چه دريغ مى خورى ؟ گفت : بر دنيا دريغ نمى خورم . وليكن ، با رسول خدا پيمان كرديم و او گفت : وسايل زيست شما، همچون زاد راه يك سوار باشد. و اكنون ، بر آن مى ترسم ، كه بدين چيزها كه پيرامون خويش دارم ، از آن فراتر رفته باشم . آنگاه به آن چه پيرامون خويش داشت اشاره كرد. كه شمشيرى بود و بالشى و كاسه اى چوبين ..

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:40:37 عارفى به دولتمندى گفت : در طلب دنيا چگونه اى ؟ گفت : به سختى مى كوشم . پرسيد: آيا به خواسته خويش رسيده اى ؟ گفت : نه ! گفت : اين ، دنيايى ست كه عمر خويش در طلب خواسته هايش صرف كرده و بدان نرسيده اى . پس ، چگونه خواهى بود در باره ناخواسته هايش ؟

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:39:42 ازصنوبرى :
بجان تو. كه موى سپيد خويش را به اميد دوام جوانى خضاب نكرده ام . بلكه ، از آن ترسيده ام ، كه خرد پيران را از من خواهند و نياورم

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:37:25 از ابوسعيد ابوالخير:
آن يار كه عهد دوستدارى بشكست مى رفت و منش گرفته دامن در دست مى گفت : دگر باره به خوابم بينى پنداشت كه بعد ازو مرا خوابى هست

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:36:17 از غم صورت شيرين ، به قيامت فرهاد صد قيامت كند آن دم كه رود كوه به باد مى كند پروانه ترك جان و مى سوزد روان تا نبيند شمع خود را مجلس آراى كسان اگر ز من طلبى جان ، چنان بيفشانم كه آب در دهن حاضران بگردانم مرا زعشق ، نه عقل و نه دين و نه دنياست چه زندگى ست كه من دارم ؟ اين چه رسوايى ست ؟ حديث شوق همين بس ! كه سوختم بى دوست سخن يكى ست ، دگرها عبارت آرايى ست

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:35:20 درويش دهكى :
مرا چه حد سخن پيش آن جمال و قداست ؟ كه صدهزار صفت گر كنم ، يكى ز صد است بد است خوى تو اى جان ! كه بد همى گويند رخت كه هست نكو، گفت هيچ كس كه بد است ؟ گفته اى : درويش جان ده ! در طريق عاشقى كار دشوارى بفرما! اين ، خود آسان منست

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید

2022-06-09 01:34:26 گفته اند: ‌‌‏((ابن فارض ‌‌‏)) روزى بر ساحل دجله ، شاخى به دست داشت و بر ران خود مى كوفت تا مجروح شد و خود نمى فهميد. و شعرى بدين مضمون مى خواند: دلى داشتم كه بدان مى زيستم . در حوادث ، آن را از دست دادم . خدايا! آن را به من بازگردان ! كه دلم در جستجوى آن تنگ شده است . اى فرياد رسنده دادخواهان ! تا آخرين رمق ، دادخواهى مى كنم .

کانال تلگرامی اندیشه (معرفت اللّه)
@ANDISHEMAREFATALLAH باز کردن / نظر دهید