روزگاری بود میعادگاهی داشتیم با هم قدم میزدیم تا پلی به آنسوی | عنتلکتوری
روزگاری بود میعادگاهی داشتیم با هم قدم میزدیم تا پلی به آنسوی رویا خندههای تو بوسههای من و فریادهایی که از شادمانیِ بودنت میکشیدم آرام بازمیگشتیم به خلوت بیتکرارمان پر از شعر و نقش مالامال از لمس تن لحظهها تا خواب ما را فرامیگرفت تا شب را شکست میدادیم من و تو روزگاری نه چندان دور...