Get Mystery Box with random crypto!

یونانی‌ها و خشایارشا؛ از نفرت تا ستایش! هرچند که مورخان جهان | برگی از تاریخ

یونانی‌ها و خشایارشا؛ از نفرت تا ستایش!

هرچند که مورخان جهان باستان و مخصوصاً هرودوت، تمام تلاش خود را بکار بستند تا با بزرگ‌نمایی پیروزی های یونانیان در سالامیس، چهره‌ای شکست خورده از خشایارشا تصویر کنند اما در میان همین قلم فرسایی‌های آنان، بزرگ‌منشی و شکوه او هویدا می‌شود.


ایزوکراس درباره خشایارشا می‌گوید:
درباره او چه کسی در حد مبالغه، کمتر از حقیقت را نگفته است؟ غرورش به حدی رسید که مطیع کردن یونان کاری خرد در نظرش جلوه کرد و خواست بنایی پی نهد که از حد طبیعت انسانی فراتر رود. دست از کار نکشید تا با تمام قدرت کاری ابداع کند و به انجام رساند که هر کس بازگو کند، سپاهیانش را در میان زمین به دریانوردی و در دل دریا به راه رفتن ناگیز گرداند و این کار را با به هم پیوستن کرانه های هلس پونت و شکافتن کوه ائوس به انجام رساند. در مقابله با فردی چنین پر مغرور که کارهای چنین بزرگ کرده بود و ارباب آن همه افراد بود، آنان(آتنیان و اسپارتیان) در خطر شریک شدند و پیش رفتند(مدایح،بندهای 88 تا 90).


والتر هینتس می گوید: شگفت انگیز است که خشایارشا از نظر دشمن یونانی آن قدرها هم بد نبوده. مثلا هرودوت پس از گزارش لشکر کشی پارس علیه یونانیان چنین می نویسد: در میان این ده‌ها هزار نفر آدمی کسی نبود که در زیبایی و خوش اندامی برتر از خشایارشا باشد و به واسطه آن شایستگی چنین قدرتی پیدا کند(داریوش و ایرانیان ص 225).

آیسخولوس، معاصر و دشمن خشایارشا در نبرد با یونانیان، در تراژدی خود( ایرانیان) شاهنشاه را در پرده سوم به روی صحنه می آورد و او را سرور پر شور مردان شاهنشاهی آسیا می خواند و در عین حال او را انسانی می نامد که خداست(داریوش و ایرانیان ص 227).


پس از قتل‌های فرستاده های پارسی توسط اسپارتی ها،که برای طلب آب و خاک به آن دولت – شهر اعزام شده بودند، پیش‌گویان اسپارتی خبر از آینده‌ای ناگوار می‌دهند. اسپارتی ها هم دو نفر جان بر کف را به شوش می‌فرستند تا بلکه پارسیان با کشتن آنها(در ازای کشتن دو سفیر پارسی کشته شده)،از نابود کردن اسپارت صرف نظر کنند. خشایارشا در پاسخ به آنها می گوید هرگز شان خود را تا اندازه مردمی که سنت‌های مرسوم بین کشورها را محترم نمی‌ شمارند، پایین نخواهد آورد. سپس دستور داد آن دو را سالم روانه اسپارت کنند(تاریخ سیاسی هخامنشیان، محمد داندامایف، ص 280).


و سرانجام اسکندر مقدونی، به هنگام آتش زدن تخت جمشید، وقتی چشمم به مجسمه روی زمین افتاده خشایارشا افتاد گفت: آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی تا مجازات شوی، در ازای این که به یونان لشکر کشیدی؟ یا تو را به احترام روح بلند و صفات خوبی که داشتی بلند کنم؟ فاتح مقدونی ایرن را گفت و در فکر فرو رفت و پس از آن گذشت(پلوتارک، کتاب اسکندر، بند 37).

@apageofhistory