با شتابی اميدوار كفن خود را دوخته ام، گور خود را كنده ام! اما | Aphorism
با شتابی اميدوار كفن خود را دوخته ام، گور خود را كنده ام! اما من هيچ كدام از اينها را نخواهم گفت! لام تا كام حرفی نخواهم زد. میگذارم هنوز چون نسيمی سبک از سر بازمانده عمرم بگذرم و بر همه چيز بايستم و در همه چيز تأمل كنم، رسوخ كنم. همه چيز را دنبال خود بكشم و زير پرده زيتونی رنگ پنهان كنم. همه حوادث و ماجراها را، عشقها را و رنجها را مثل رازی مثل سِری پشت اين پرده ضخيم به چاهی بیانتها بريزم، نابودشان كنم و از آن همه لام تا كام با كسی حرف نزنم. بگذار كسی نداند كه چگونه من به جای نوازش شدن، بوسیده شدن، گزیده شدهام! بگذار هيچ كس نداند، هيچ كس! و از ميان همه خدايان، خدایی جز فراموشی بر اين همه رنج آگاه نگردد.