Get Mystery Box with random crypto!

http://t.me/applycafelib ‍ هیچ چیز خارج، شبیهِ داخل نیست و ای | Applycafe

http://t.me/applycafelib

‍ هیچ چیز خارج، شبیهِ داخل نیست و این حقیقت تلخ مثل دودی که از آتش‌سوزی ساختمانی در کوچه‌ی پشتی بلند شده باشد، از وقتی می‌رسی همه‌ی فضای کوچه و خانه و زندگی‌ات را پر می‌کند و تمامی هم ندارد.

این ناشبیه بودنِ هر چیزی؛ حتی در زمان مشابهِ وطن و با آدم‌های مشابه، حتی اگر همه‌ی دل‌خواسته‌هایم با خانه و زندگی‌شان اینجا کنارم حاضر شوند، باز «حس خاطره» به وجود نمی‌آید.

http://t.me/applycafelib

آدم‌های دور شده از وطن زیر فشارِ تنها شدن و درگیری‌های زندگی دوباره، روحشان به اندازه‌ی پوست پیاز ظریف می‌شود، در حالی‌که این را نه کسی می‌فهمد و نه باید بفهمد. قوی‌ترین مهاجر‌ها «زودرنج» می‌شوند، درحالی‌ که وقتی برای هضم و درمان رنج‌ هم ندارند. چون باید خیلی سریع توی قالب شهر مقصد فرم بگیرند و هیچ گاه گله نکنند.

حتی اگر فرآیند این تطبیق، حجم فکر و گوشه‌ی آرنج و نرمیِ دل‌شان را از جایی ببُرد، بشکند، با لگد تو بدهد و غُر کند.

باران، از نم‌نمش گرفته تا شرشر شیلنگی، برف از نوبرش گرفته تا وقتی خیابان‌ها را می‌بندد‌ و می‌رسد تا کمر، بخاری که از دهانت فوت می‌کنی بیرون، حتی جنس سرما و گرمای اینجا هم فرق می‌کند. اینجا ما جور دیگری می‌لرزیم، اگر بگو‌یم بیشتر، اشتباه است باید بگویم عجیب‌تر.

http://t.me/applycafelib

دروغ نیست اگر بگویم تنِ مهاجر هم «شکننده» می‌شود. خودم فهمیدم که جسم من، منتظرِ چشیدن لذت بارش باران و خیسی خیابان است، به شرطی که حس فرحزاد بدهد. من لحظه‌ لحظه‌ی هوای برفی را نفس می‌کشم و دنبال هوای توچالم و تعطیلی مدارس. وسط شرجی و گرمای تابستان منتظرم حال شمال سراغم بیاید…ولی هیچ‌وقت نیامده و نمی‌آید.

و این نا شبیهی‌ست که غم می‌ریزد و راه کیف کردن را می‌بندد.

از بهار قشنگ‌تر داریم؟! اینجا درخت شکوفه‌ی صورتی زده هم یک جور جدیدی به چشم می‌آید و‌ چون ما ته ذهن‌مان با نسخه‌ی اول دیده‌ی اورجینال مقایسه‌اش می‌کنیم، آن زیبایی را ندارد.

http://t.me/applycafelib

به اندازه‌ی نامعلومی زمان می‌برد که مهاجر بالغ با همه‌ی ابعادش سوئیچ کند به زندگی تازه‌اش و کاملاً حق دارد اگر انتخاب کند بعضی چیزها هیچ وقت دلش را نبرند.

بعضی لذت‌ها هیچ وقت عمیق نشوند
و بعضی‌شان ناشناخته بمانند.
چون،
ما هر کدام یک تنیم که از قبیله جدا شده‌ایم،
در حالی که خودمان، خواسته،
خاطرمان را جا گذاشته‌ایم،
و می‌خواهیم که همان‌جا باشد.
تا برگردیم…

نویسنده:محسن روحانی
https://t.me/joinchat/Ce1Zt0IDkWzSiJlYMklkFA