Get Mystery Box with random crypto!

آرا مــُ ـقرار

لوگوی کانال تلگرام araamogharar — آرا مــُ ـقرار آ
لوگوی کانال تلگرام araamogharar — آرا مــُ ـقرار
آدرس کانال: @araamogharar
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 386
توضیحات از کانال

مهربان، ما را در آغوش بگیر تا جان ما قرار گیرد
🧕 @parisakhanbeigi

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-06-07 14:00:55 مرا یارای بودن نیست
تو یاری کن مرا ای یار...

#ایرج_جنتی
159 views11:00
باز کردن / نظر دهید
2022-04-29 00:11:05
بخش تاریک وجودم را کناری می زنم
شکستگی هایم را در پستوی تاریکی ها پنهان می کنم
خوشی هایم را هم از میان دست و پا برمی دارم
همه با کوله باری از گلایه و درد می آیند و ساعتها حرف دارند.
اما من خودم را بر می دارم گوشه ای از دنیا می نشینم
و اگر اذن بدهید نگاهتان می کنم.
همین که از منِ درمانده رو نگیرید
یعنی دعای «الهی نان قلبت را بخوری و عاقبتت بخیر» مستجاب شده است.
«پریِ‌کوچک‌ِ‌شما»
293 views21:11
باز کردن / نظر دهید
2022-03-30 02:18:44 روزها پی در پی زمان را می بلعند.
یادت، مَنگی را بر تنم می پوشاند. هراسِ نبودنت هر دم روحم را لای ناخن زمان می برد.
تنها به تو می گویم که مِهرت به گلو رسیده است و وقتی یادت خیال پریدن دارد سرم را با خود می برد.
کاش هشیار بودم و لحظه ای که به جانم آمدی را می دیدم، اینکه چگونه در نگاهم جای می گیری، با لبانم حرف را می بوسی و در هر تپش زنده می شوی.
کجا رهایت کنم الا میان سینه ام؟
تنهایی در توانش نبود که تو را برای پس زدنش به روزگارم گره بزند.
و در توانِ تنِ خزان زده ام نیست که تورا از سینه ام پس بزند.
کاش آمدنت به دست های من بود، آنوقت دست در دست تقدیر خرامان به سمتت می آمدیم، اینگونه رنجور و نیمه تمام آمده ای تا مرا به پایان ماجرا برسانی
حال که روزگارِ مرا به سمت خودت می کشانی
پایان هر راه نرفته ام بمان
بگذار نگویند تورا جستم و پیدایت نکردم

#پریسا_خان_بیگی

@peaceradio1
316 views23:18
باز کردن / نظر دهید
2022-02-19 00:29:21 مدتها پیش دوستی داشتم
که رفقاتمون سالها اعتبارش بود
اوضاع روانی خیلی بدی داشت
و دلش می خواست کمکش کنم
به حدی بد که خودکشی راه انتخابیش بود.
مدتی گذشت و اندازه ی سهمم کمک بودم
و بهتر شد کم کم ازدواج کرد
و به همون سرعت ارتباطش با من قطع شد
جوری که الان هیچ خبری از احوالش ندارم
اما قطعا باید خوب باشه.
وقتی بقیه فهمیدن گفتن دختر خاک تو سرت که انقدر انرژی گذاشتی تهش چیشد
یه تف توی صورتت نکرد.
لبخند زدم رد شدم.
حالا توی زندگیم آدمایی دارم
که همه ی تلاششون خوب بودن حالمه
حتی اگه نتونن هیچ کاری بکنن.
چیو می خوام بگم؟
اینکه برای هر کارت توی دنیا چرتکه ننداز
تو همونی باش که قلبت می گه
بی منت، بی قید و شرط.
همیشه نیاز نیست حساب و کتاب دستت باشه
مطمئن باش توی دنیا هیچ احوالی گم نمیشه.
فقط خیره به دستای صاحب آسمون بمون
اون می دونه کجا قلبت آدما سنگین میشه
اون می دونه کجا وقتی با صورت
داری زمین می خوری تو رو محکم بگیره.
من دیدم. دلت قرص رفیق.
«پریسا خان بیگی»
410 viewsedited  21:29
باز کردن / نظر دهید
2021-12-31 01:44:31 اتفاق می‌افتد،
هر آنچه که مقدر است.
اگر در تقدیر نقشی نداری، غصه آن را نخور.
#علی_سید_صالحی
449 views22:44
باز کردن / نظر دهید
2021-12-23 21:29:28 زیر باران صدایتان می زنم
همان باران که وقت سوختنِ پناهگاهتان از حجم اندوه ماتش برد و نبارید.
همان که وقت لالایی رباب زبانش بند آمد و نبارید
همان که وقت شستنِ موهای سه ساله ای در کنج خرابه به برهوت رسید.
همان باران که وقتی برای دِرهم، دَرهمتان کردند و به خاک افتادید، یارایِ به زمین افتادنش نبود.
باران معنای اندوه را خوب می فهمد برای همین است که اگر در حوالی اش با قلبی پَرپَر هرچه بگویی مستجاب می شود.
مولای من، پاهایم فرسنگ ها از حریمتان دور است اما دلِ باران خورده ام را به روی دست گرفتم و زیارت نامه می خوانم.
شما را قسم به لحظه ای که با سری افتاده مادر را میان کفن در خواب و پدر را زانو بغل کرده دیدید
این دل را تا ابد دوست دار خود بدانید و از آن رو بر مگردانید که خُسران زده می شود.
#پریسا_خان_بیگی
#صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدلله
494 views18:29
باز کردن / نظر دهید
2021-12-21 15:07:46 "رزقِ شبونه"

تمامِ شبهای رسیدنِ به رفتنت را مثالِ هرشبِ خودت باریدم.
هر شام با خودم تا سحر نجوا می کنم
کاش به آن لحظه ها می رسیدم و کنارت بودم.
آن لحظه که تو را زدند و یاس پرپر شدی
لحظه ای که مسمار نگذاشت تا دوباره مادر بشوی.
بودم تا برای تنهایی ات آغوش باز می کردم و تو را با تمام دردت به سینه می فشردم.
با اشک خونِ خشکیده ی میان مَعجرت را می شستم
پهلویِ تکیده ات را با پاره ی دلم رفو می کردم.
برای گوشَت خودم با انار گوشواره می ساختم
و در گوشت می گفتم: جانم فدایت
امان که دردی که سینه ات را تنگ می ساخت گوش و گوشواره و خانه ی سوخته نبود.
میان هلهله و تاریکی محض، ریسمانِ به ناحق افتاده به گردنِ آرام جانت، آتش همیشه شعله ور سینه ات بود
چه بگویم؟ نبودم و دلم تیر می کشد
تو نیستی و دلم از نبودنت آه می کشد.
نیستی تا سر به دامنت بگذارم و بگویم موهای دخترت چند شبیست میل شانه دارد.
نیستی و سر به روی نامت می گذارم و با زبانِ اشک با تو سخن می گویم با تو ای تمامِ آرزوی علی!
تویی که علی بعد رفتنت بارها به اشک و آه گفت:
"خرمای نخلستان من خرمای ختمت شد
همسایگان خوردند و خندیدند و رفتند"
#پریسا_خان_بیگی
@Araamogharar
431 views12:07
باز کردن / نظر دهید
2021-12-19 15:34:42 اگر غم از دست دادن پدر را کنج دلش نگه داشت و از نو بلند شد
و ساعتها خانه به خانه رفت و صحبت کرد.
اگر سپرشد و اشک ریخت و کبود شد و افتاد و رو برگرداند
و قرار شد تمام آنچه زندگی کرد راز بماند
برای چشیدن مزه ی قدرت نبود
می خواست مردمان زمانه اش در جهل نمانند که ماندند
برای جامعه ی غرقِ تاریکی، لمس حضور نور بی معناست
که تا لحظه ی وداع برای روشنی شان دعا می کرد.
و حالا از دست دادن موهبت نور تا همیشه بر سینه تاریخ می ماند
تا شاید روزی نسلی بیدار شد.
کاش ما از اهالیِ بیداری باشیم و بمانیم.

#پریسا_خان_بیگی

@Araamogharar
410 viewsedited  12:34
باز کردن / نظر دهید
2021-12-12 19:39:21 لست لي ولكنّي أحبك
ما زلت أحبك وحنيني إليك يقتلني...

مال من نیستی
اما دوستت دارم
هنوز دوستت دارم
و دلتنگی‌ات مرا می کشد..

#محمود_درويش
423 views16:39
باز کردن / نظر دهید
2021-12-12 01:41:29 واسه قلب تو کافی نبودم...
389 views22:41
باز کردن / نظر دهید