2023-04-08 13:50:22
دلخوشی موجود است !
دلم یه فروشگاهِ بزرگ میخواد دورِ میدونِ اصلی شهر.... درست جایی که همه آدما از کنارش رد میشن.روی شیشهش بنویسم" دلخوشی موجود است "
یه فروشگاهِ عجیب با چیزای کمیاب.مثلا یه طرفش چند تا " آغوش" آویزون کنم.فروشِ ویژه واسه اونایی که خیلی وقته دستاشون جای حلقه شدن دور یکی از از جنسِ خودشون.کنارِ تنشون هی بی هدف تاب میخوره …
یا مثلاً عطرایی که خیلی وقته دیگه حسّشون نکردیم . بریزم توی شیشه های رنگی و بچینم روی قفسه: عطرِ دریا.عطرِ نم بارون روی خاک کویر. عطرِ قیمه پلوی نذری.عطرِ پاییز کاخ سعدآباد.عطرِ چای هیزمی.عطرِ گسِ خرمالو.عطرِ گلپر و اسپند...
کُنج فروشگاه یه باجه بذارم با رنگِ بنفشِ اطلسی
توش بلیط بفروشم.بلیطای یک طرفه.به مقصدِ هرّجـااایی که آدمای دلتنگ .خیلی وقته نرفتن مثلا یه کلبه چوبی وسط جنگلِ سیسنگان. حیاطِ حافظیه اردیبهشتِ شیراز.پیچ و خمِ کوه های تالش.عروسی دخترای بندر با لباسای پولکی کافه های دِنجِ سنّتی.کنارِ طاقِ بُستان با نونِ داغ و دنده کباب.یا مثلا یه جایی پشتِ دکمه های پیراهنِ یار.جشنِ گلاب گیری قمصر...
یه کُنج دیگهش :سنگ_صبور بذارم با میز و صندلی و بساط چای زعفرونی.آدمای تنها بشینن واسه خودشون توی فنجونای کمرباریک غصّه هاشون از روزگارو با نبات قاطی کنن.هی حرف بزنن.هی اون سنگه گوش کنه و هیّچّی نگه..
توی حیاطشم دوست داشتم یه حوض باشه با چند تا کبوتر و قاصدک.تا اونایی که آرزوهاشونو یادشون رفته بشینن کنار فوّاره ها.هرچی که حسرتش مونده توی دلشونو بنویسن ببندن به پای کبوترا. پَرِشون بدن توی آسمون.فوووت کنن قاصدکارو تا بلکه خدا هم کاری کنه...
کاشکی واقعا توی هر شهری.جای این همه بُنجُل فروشی یه فروشگاه بود میتونستیم بریم توش بگیم !
آقا خانوم! ما دلمون این روزا خیلی نازک شده ؛ حالِ خوب دارین....؟
شاد باشید و عاشق
♡ @arezohayeziba ♡
1.8K views10:50