#سفارت #ویزا تجربهی نگار از سفارت دبی این پست برای دوستا | Art Apply | آرت اپلای
#سفارت #ویزا
تجربهی نگار از سفارت دبی این پست برای دوستانی که میخوان امریکا اقدام کنند خیلی مهمه!
"ما دو روز قبل از وقت سفارت رفتیم که استرس محیط جدید و اینا نباشه، هتلمون هم خیلی نزدیک سفارت انتخاب کردیم به طوری که روز مصاحبه پیاده رفتیم و فکر کنم پنج دقیقه بیشتر راه نبود. وقت ما هشت و نیم صبح بود ولی کلا وقت خیلی معنای خاصی نداره، اول تو یک یک سری صف وایمیستید، پاسپورتتون رو میگیرن و وارد میکنن، بعد میفرستن توی حیاط سفارت و اونجا روی نیمکتهایی سه نفر سه نفر میشینین که تو همون گروهها میفرستنتون توی ساختمان سفارت. اونجا تو یک صف دیگه وایمیستید تا برسید جایی که ازتون یک سری مدارکی که قبلا ازتون خواستن تو پوشه بذارید (اگه درست یادم باشه دیاس، فرم آی۲۰، ریسرچ پلن و واسه پسرا سربازیشون) میدید به یک خانومی، چک میکنه، دوباره میفرسته تو یه صف جدید، انگشتنگاری میشید، بعد میرید تو صف آخر که صفِ مصاحبهاست. اون روزی که ما رفته بودیم سه نفر بودن، یک خانومی که توریستیهارو تقریبا همرو قبول کرد و تحصیلیهارو تا جایی که من دیدم رد کرد (خواهرم هم با اون بود رد شد و دختر بعد از اون حتی فول فاند بود و رد شد). یه مرد مو مشکی که من تا دیدم قبول کرده بود و خیلی مصاحبههاش مفصل بود؛ و یه مرد مو جو گندمی (که من با اون بودم و درجا داد) که خیلی سختگیر سوال میپرسید و گویا با سلففاندها مشکل داره عموما اونهارو رد میکرد ولی با فولفاندا و خصوصا رشته هنر خیلی اوکی بود. من با اون آقای مو جوگندمیه بودم، تقریبا هیچ کدوم از سوالها معمول رو ازم نپرسید (که چرا میخوای بری، چرا میخوای برگردی و فلان). گفت شغلت چیه، گفتم تدوین گفت شغل پدرت چیه؟ گفتم آموزشگاه داره و یکم توضیح دادم گفت خواهرت چیکار میکنه؟ گفتم تو بیمارستان کار میکنه. گفت کجاست الان؟ ایرانه یا اینجاست؟ (خواهر من هم دقیقا با من یه روز مصاحبه داشت که کلا برنامهمون این بود که نفهمن) سعی کردم جمعش کنم گفتم نه ما خانوادگی مسافرت اومدیم اینجا گفت اونم اپلای کرده؟ (دیگه جامِ زخر رو نوشیدم) گفتم: بله تیر آخر رو هم زد و گفت الان اینجاست؟ گفتم بله و خواست نشونش بدم که دید پرسید اونم رشتهاش با تو یکیه؟ گفتم نه، مهندسی پزشکیه. بعد پرسید اونم میاد آیوا (ایالتی که من میرفتم) گفتم نه، دیترویت میشیگان که یکم اوکی شد گویا. گفت قبلا کجا کار کردی؟ گفتم استودیو {...}. شروع کرد استودیو {...} رو سرچ کردن و ازم خواست اسپل هم بکنم ازم پرسید استودیو مشهوریه؟ گفتم بله، اصغر فرهادی فیلمش رو داده بود اونجا برای اصلاح رنگ گفت اصغر فرهادی آدم مشهوریه؟ گفتم آقاااا، دو تا اسکار داره خندید (خیلییییی مرد جدیای بودا، مارو کلا از این باجه یکیه ترسونده بودن) گفت ببخشید من خیلی نمیشناسم، بعد استودیو رو پیدا کرد گفت مدیرش آقای فرهادِ؟ منتظر موند که فامیلیش رو بگم، گفتم {...}، سر تکون داد (میخواست مطمئن بشه که دروغ نمیگم فکر کنم) بعد پرسید این فرهاد {...} همونیه که اسکار داره؟ گفتم نه و توضیح دادم براش که اصلاح رنگشه و پرسید اصلاح رنگ چیه و توضیح دادم اینا خلاصه خیلی زیاد راجع به کارم پرسید و براش جالب بود، حتی در نهایتش بعدش که گفت ویزا شدی گفت اگر میشه من کانتکت تو رو بدم به یه سری از دوستانمون اینجا که براشون مسائل ایران جالبه باهات صحبت کنن، چون اینجا عموما مهندسی و اینا میان ولی بک گراند تو جالبه.
خلاصه که اگر فول فاندین سعی کنین با اون مرد عصبیه باشید، زیاد سوال میپرسه، فقط هم انگلیسی حرف میزنه، ولی خب منطقیه، اگر نه هم سعی کنین با اون مرد مو مشکی فرفریه، کلا مهربانتره گویا.