ایاک نعبد آنک به دریوزه آمدم بگشا در طرب مگذارم دگر حزین ایاک | اشعار مولانا
ایاک نعبد آنک به دریوزه آمدم بگشا در طرب مگذارم دگر حزین ایاک نستعین که ز پری میوهها اشکسته میشوم نگهم دار ای معین هر لحظه لاله گوید با گل که ای عجب نرگس چه خیره مینگرد سوی یاسمین سوسن زبان برون کند افسوس میکند گوید سمن فسوس مکن بر کس ای لسین