Get Mystery Box with random crypto!

شب شد و یک لحظه خاموشی نشست؛ روی دوش خانه ها. ذهنم اما ناگها | اشک قلب

شب شد و یک لحظه خاموشی نشست؛
روی دوش خانه ها.
ذهنم اما ناگهان ، تا زمان کودکی هایم پرید.
یک سفر برد این دل دیوانه را.
خانه ای گرم از محبت دور تا دورش صفا.
جمع بی مانند و شادی گرد شمع ماه مادر
در کنار نور خورشیدی به مانند پدر.
در میان این اتاق پرهیاهو
گردسوزی می کند روشن تمام خانه را.
زندگی زیباتر از گل می شود.
خنده پیداتر خوشی دلبازتر.
مهربانی می زند فریاد اهل خانه را.
من سفر کردم به دوران قشنگ کودکی.
دل پر از احساس شد.
یادم آمدسایه بازی های زیباوسراسر دلخوشی.
جای هرفن غم انگیز کنونی راچه زیبامی گرفت.
ساده باور کرده بودیم عشق را!
برق آمد. پر شد از نور فراوان خانه ها.
چشمها امانشسته برتن یک قاب سردشیشه ای.
هر کسی امروز، در یک گوشه تنها می شود.
در کنار هم شدن یک آرزوست.
بغض تلخی در گلوست.
زندگی را با تمام علم های پیش رو،
با محبت کاش می بردیم تا مرز وفا.
جمع گرم خانه ها هم گرم تر،
دور شمع عشق با ذوقی عجیب،
باز هم می رفت دنیای غریب.
عاقبت یک روز ماهم می رویم؛
بامحبت سمت فردایی به زیبایی دیروزی که رفت.
ما دوباره می شود ما مطمئنم می شود.

@ashkeghalb
#لیلا_رضاوند #تمنا