2022-04-25 17:05:17
#پارتواقعیرمان
این رمان ترکونده
#تپوشیازهوس
تا به خودم اومدم امیر یه دفه وارد اتاق شد
چشماش سرخ بود و نگاهیپراز نیاز به هم چشم دوخت از شانس بدم تنم #برهنم بود!
_چند وقته که با کسی رابطه نداشتی؟
_چی؟
_میگم از وقتی که اوردمت اینجا سکس نکردی ؟
حوله رو تن #برهنم گرفتم و اب از موهای خیسم میچکید
_نیا جلو......
_ تقصیر خودته بس که ناز و دلبری
_تو چت شده؟
_هیچی فقط میخوام با زنم باشم......
_تا دیروز نگامم نمیکردی حالا....برو کنار امیر وگرنه....
لباش #وحشیانه رو لبام نشست و مشغول #بوسیدنم شد......تنم سست شد حوله رو زمین افتاد!
با حس کردن بوی #گس شراب از نفسهاش به عقب هلش دادم..
مدام برچسب هرزگی بهم میزد و الان ...
_میخوام مال من بشی میفهمی؟
_تو مستی.....نمیفهمی چی میگی!
_تو زن منی.....
_خودت روز عقد بهم گفتی که من خواهرزادتم
_ وقتی خواستی شیرین رو ول کنم به عواقبش فکر نکردی ؟
جیغی کشیدم و عقب رفتم......
_ اما من میخوامت
دستشو رو دهنم گذاشت و وحشیانه تنمو چنگ زد و رو تخت پرت کرد........
https://t.me/amuzeshe_zanashue/29527
https://t.me/amuzeshe_zanashue/29527
زنشه اما بهش قول داده بهش دست نزنه اما دیگه نمیتونه تحمل کنه...داغکرده
172 views14:05