برای چی زنده ای؟ بین خوشبختی و بدبختی وضعیتی هست که آدم میتواند دمی در آن قرار یابد. حالتی تحملپذیر و مرتبهای که اعتراف میکنی: مرا به سختْجانی خود این گمان نبود و خاطرجمع هستی که میتوانی باز هم ادامه بدهی. نه جا زدهای و نه در خوشبینی مفرط غرق شدهای. در این وضعیت میپذیری که خوشبختی جریانی پیوسته و مدام نیست. میرود و میآید و گاهی توک میزند به لحظهای و باز میگریزد. مثل کودکی گریزپا که نمیتوانی دستش را مدام توی دستت نگهداری. خوشبختی را نمیتوانی موکول کنی به وقتی معین. فقط میتوانی آن لحظه که میآید تمام و کمال لمسش کنی، ذهنآگاه باشی و بدانی در حال تجربهی چه احساسی هستی. در فواصل این لحظهها فرازها و فرودهای زندگیست و عبور کردن از طیفی از احساسات خوشایند و ناخوشایند. تنها چیز معنی بخشی که بودنش میتواند همیشگی باشد این است که همواره، جواب این سؤال را" من چرا زندهام؟ " در آستین داشته باشی. ╭✵ ✵╮ @ashpazi_banu پیج اینستای مارو هم دنبال کنید https://www.instagram.com/ashpazi_banuu 1.1K viewsedited 05:14