#عروس_سیزده_ساله
لباسمو پوشیدمو دستمال #خونی رو دادم به مامان برام دست زد و گفت:
افرین شیرمرد من حقا که مردونگیتو ثابت کردی چرا انقدر زود بیرون اومدی راضی شدی؟_چی میگی مامان مجبورم کردی با یه دختر بچه بخوابم اون هنوز ماهانه نشده خیلی #عذاب کشید با لذت نگاهشو به #دستمال دوخت که در اتاقو با حرص بستمو سمت عروسم رفتم
بی جون گوشه #تخت کز کرده بود بدن سفیدش باز دیوونم میکردنگاهشو بهم دوخت و گفت:_دیگه زن و شوهر بازی نکنیم دوست ندارم از لحنش خندم گرفت چشمکی بهش زدم و خوابیدم کنارش و گفتم:
_دیگه زن من شدی بعد از این کاری میکنم که دوست داشته باشی و...https://t.me/joinchat/AAAAAFZ7kKt0ufJbsMB7Aw