Get Mystery Box with random crypto!

آسیمگی

لوگوی کانال تلگرام asimegi — آسیمگی آ
لوگوی کانال تلگرام asimegi — آسیمگی
آدرس کانال: @asimegi
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 566
توضیحات از کانال

| یادبودهای عصر بحران |
‏می‌نویسم که راهم را پیدا کنم، نه اینکه راهنمای دیگری باشم.
می‌نویسم که بهتر ببینم.
نقد و‌ نظر:
asimegi.ir@gmail.com

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2021-01-25 11:18:29
‏بچه‌ها را کچل می‌کردند برای معاینه دقیق کلّه.

احتمالاً: ۱۳۳۰

@asimegi
54 viewsعلی مسعودی, 08:18
باز کردن / نظر دهید
2021-01-11 19:08:09
@asimegi
87 viewsعلی مسعودی, 16:08
باز کردن / نظر دهید
2021-01-10 11:35:23 ‏قصه‌ی ایران این‌طوریه که ما سوار قایقی هستیم که وسط دریا نیاز به تعمیر داره.

بحران اصلاحات اما اینجاست که مسافر این کشتی باید تخته‌ی سالمی پیدا کنه و بره روش بایسته تا بتونه بقیه‌ی تخته‌های پوسیده را تعمیر کنه.

این تخته‌ی سالم برای شروع کجاست؟

@asimegi
90 viewsعلی مسعودی, 08:35
باز کردن / نظر دهید
2021-01-07 11:52:04
‏در بازی دموکراسی مسأله‌ی اصلی اینه که ۱، تا چه حد امکان جابجایی بدون خشونت و واقعی قدرت بین گروه‌های مختلف مردم وجود داره و ۲، نظام سیاسی تا کجا به قواعد بازی پایبند می‌مونه و طبق میل حاکمان، قراردادها و قوانین تغییر ماهیت نمی‌ده‌.

اگر آمریکا بتونه ترامپ‌ را بذاره کنار این نشانه‌ی مهمی بر استواری درونی نظام سیاسی آمریکا و کارآمدی آن است.

@asimegi
117 viewsعلی مسعودی, 08:52
باز کردن / نظر دهید
2020-12-30 15:35:20
@roodbookreview97
101 viewsعلی مسعودی, 12:35
باز کردن / نظر دهید
2020-12-30 15:35:20 «مکاشفه در ساعت ۸:۴۵ صبح یک روز سرد در ماه نوامبر رخ داد. من روی پل لندن زیر ابری غلیظ که بالای سرم خیمه زده بود، از حرکت باز ایستادم. [...] به دوروبرم نگاه کردم. زیر پایم، تِمز می‌جوشید و تغییر جهت می‌داد، امواج پرقدرت و گل‌آلودش به ‌پایه‌های پل می‌کوبید و بی‌وقفه و بی‌امان مثل ابرهای متورم و ملتهب کدر و تیرهٔ بالای سرم، بالا می‌آمد و سرریز می‌‌کرد. چرخ زدم و به پایه‌های بتونی پل تکیه دادم و ناگهان با خود گفتم، این مردم، این رود لباس‌ها و چترها، با آب‌های زیر پایم کاملاً هماهنگی دارند. سربی و بی‌روح‌اند و بی‌جهت متوقف نمی‌شوند. [...] مکاشفه، واضح و گویا بود. من بخشی از آن رود به‌حساب می‌آمدم ـ موج کارکنانی که از روی پل لندن در جهت سیتی جریان پیدا می‌کند تا ۱۰ ساعت بعد دوباره همان راه را برگردد و بعد هر روز این حرکت رخوت‌آمیز را ادامه دهد ـ و من تقریباً ده‌ سال جزیی از آن بودم. این هرگز خواستهٔ من نبود»

... همین مکاشفه سرآغازی می‌شود برای رشته‌ای از سفرهای دور و دراز و شگفت‌انگیز نویسنده، رضا پاکروان، سفرهایی که از اقامتی چند روزه به ‌قصد فعالیت خیریه‌ای در ماداگاسکار شروع می‌شدند و با دوچرخه‌سواری در ارتفاعات نپال و سپس کسب رکورد پیمایش صحرای آفریقا ادامه می‌یافتند. سفرهایی که پاکروان آن‌ها را به رویایی بزرگ‌تر پیوند داده، با پوشش رسانه‌ای برنامه‌هایش هزاران دلار کمک برای ساخت چند مدرسه در آفریقا جمع کرده بود. جالب آنکه همهٔ این ماجراها اما فقط در سی صفحهٔ اول کتاب بازگو می‌شدند و برای رسیدن به ماجرای ماجراها و همسفرشدن در اودیسهٔ پاکروان هنوز باید پیش می‌رفتم. نویسنده تعریف می‌کرد که اگرچه از سفرهای نخستین‌اش سرخوش بود، اما هنوز چیزی کم داشت.

«از خوشحالی پر درآورده بودم، کارم ارزش داشت و شادی و سرور بی‌سابقه‌ای در من پدیدار شده بود. بله، من شاد و مسرور بودم، اما هنوز راضی نبودم. آرزوی سفری بزرگ‌تر را در سر می‌پروراندم».

این بلندپروازیِ پاکروان او را به طراحی یکی از بلندترین سفرهایش کشاند، سفری که اول‌بار مسیرش چنین تعیین شد:
«دفتر یادداشتم را از کشوی میزم بیرون آوردم، چشم‌هایم را بستم و سعی کردم فکر کنم کجا می‌خواهم بروم».
و نتیجه یافتن چهار نقطهٔ اصلی بود: روسیه، آفریقا، خاورمیانه و اسکاندیناوی.

از متن علی مسعودی در رود ۵
درباره کتاب "از کاپ تا کیپ: سفر به آخر دنیا"/ رضا پاکروان/ مترجم: شهلا طهماسبی/ نشر فرهنگ نشر نو، چاپ سوم ۱۳۹۸
@roodbookreview97
96 viewsعلی مسعودی, 12:35
باز کردن / نظر دهید
2020-12-30 15:35:19
درباره کتاب از کاپ تا کیپ: سفر به آخر دنیا/ رضا پاکروان/ مترجم: شهلا طهماسبی/ نشر فرهنگ نشر نو، چاپ سوم ۱۳۹۸
از متن علی مسعودی در رود ۵
52 viewsعلی مسعودی, 12:35
باز کردن / نظر دهید
2020-12-16 23:57:14
دیدی آینه‌‌بغلِ ماشین نقطه‌کور داره؟ یعنی به آینه نگاه می‌کنی و هیچ ماشینی در کنارت نمی‌بینی، در حالی که واقعا یه ماشین بغل دست‌ات در حرکته. همینه که راننده‌ی با تجربه فقط به یه نگاه به آینه اکتفاء نمی‌کنه و سعی می‌کنه دائما با جابه‌جا شدن و استفاده از صدا و... این نقص را جبران کنه.

حالا می‌خوام بگم که نظام باورها و‌ عقاید ما هم همینجوریه، شما جوانب مسائل را هی بالا و پایین می‌کنی و با خودت می‌گی همه چی درسته، همه‌ چی سر جاشه، قضیه واضحه، پس حتما حق با منه!

اما جالبه بدونی حداقل چیزی که از چندهزار سال تاریخ اندیشه‌ی بشر می‌شه یاد گرفت اینه که یادمون باشه سیستم قضاوت ما انسان‌ها هم نقطه کور داره. و دقیقا به‌همین دلیله که توصیه می‌شه همیشه جایی برای شکّ و تردید در افکار و قضاوت‌هامون باقی بذاریم.

و خب به دلایلی مثل همینه که باید دیگرانی که افکار و عقاید متفاوتی دارند را تحمل کنیم و خیلی بیش از اینها روادار باشیم.

#رواداری
#تسامح
@asimegi
67 viewsعلی مسعودی, 20:57
باز کردن / نظر دهید
2020-12-12 19:26:00 مرثیه‌ای برای سرزمین بی‌رؤیا

بخش سوم

#علی_مسعودی

اکنون ملت ما بی‌رؤیاست. آدم‌های بی‌رؤیا، ناامید می‌شوند و ناامیدها تسلیم. این تسلیم جمعی به افسردگی، خشم و فردگرایی حاد منجر می‌شود. به زندگی‌های روزمره‌مان نگاه کنیم، احساساتِ غالب این‌ها هستند: یا منفعل و افسرده‌ایم، یا خشمگین و مهاجم، یا گوشه‌گیر، بیزاری‌جو و سودازده. 

از یک‌سو این بحران عمومی در حال تشدید است و از سوی‌دیگر مهیب این پرسش عمومی از همه‌ي دهان‌ها به گوش می‌رسد: «چه باید کرد؟» به‌نظر می‌رسد یکی از پاسخ‌های بسیار محتمل این است که راه حل مشکلات ما از مسیر بسط آگاهی، هم‌دلی، کنش‌های مدنی و یاری‌گری عمومی می‌گذرد. اما این راه حل‌ها، یا هر راه برون‌رفت دیگری بر مردم که عاملان اصلی تغییر هستند اثر نمی‌کند، چرا که به رؤیای آنان تبدیل نشده است.

مردم با روشن‌فکران و گروه‌های مرجع ارتباط نمی‌‌گیرند اما به پوپولیست‌ها روی خوش نشان می‌دهند به این دلیل ساده که پوپولیست‌ها رؤیاسازند و بر تصاویر سوار می‌شوند. باید راهی جست برای ارتباط با همین مردم، با پدران و مادران،‌ خواهران و برادران، راهی که ضرورتا باید با رؤیاها و روایتی از فردا همراه باشد. نجات ما در ساختن رویاهایی تازه و هم‌دلی برای رسیدن به آنهاست.

علیرضا حسینی زمانی چنین سروده بود:

«برخیز

و از خود سرابی بیرون بیاور

راه را بگیر و برو

گاهی

امتداد سراب

به‌رودخانه می‌رسد.»

@asimegi
199 viewsعلی مسعودی, 16:26
باز کردن / نظر دهید
2020-12-12 19:25:59 مرثیه‌ای برای سرزمین بی‌رؤیا

بخش دوم

#علی_مسعودی

حکایتِ رؤیاپردازی و ساختن چشم‌انداز و مبارزه برای تحقق آن، تنها درباره‌ي افراد نیست، بلکه شامل حال «ملت‌ها» هم می‌شود. ملت‌ها هم رویاهایی دارند و با همین تصاویر مشترک درباره‌ی چشم‌انداز و فرداهاست که احساس هم‌راهی و هم‌دردی می‌کنند. رویاها، گاهی به‌اختیار و چه‌بسا خارج از اختیار ما، ساخته می‌شوند و در آگاهی عمومی ملت‌ها جای می‌گیرند و خاستگاهی می‌شوند برای تصمیم‌ و کنش‌ورزی. ملت‌ها به این رویای جمعی دل‌خوش و دل‌بسته‌اند و به‌واسطه‌ي آن به یک «ما» تبدیل می‌شوند. اعضای یک ملت خود را هم‌وطن، هم‌سرنوشت و خویشاوند می‌دانند چرا که در پاسخ به پرسش از کیستی و هویت‌شان اشتراکات فراوانی وجود دارد. 

ملت‌ها بدون رویای مشترک به جماعتی غریبه بدل می‌شوند و به پناه‌گاه‌های شخصی‌اشان می‌خزند و اتم‌وار زندگی می‌کنند. اتم‌هایی که هر یک، جدای از دیگری، صرفا رویای شخصی خود را دنبال می‌کند. این شخصی‌نگریِ حاد، نتایج ویرانگری برای اجتماع بی‌رؤیا در پی دارد و سرانجام به فرسودگی و غم‌بار شدن زندگی جمعی یک ملت منجر خواهد شد. بی‌‌رؤیا شدن، با ناامیدی همراه است و ناامیدی امکان کنش‌ورزی جمعی را ضعیف و سرمایه‌های انسانی را تباه می‌کند. 

با همین نگاه، یکی از بزرگترین تراژدی‌های کنونی ملت ما از دست‌رفتن رؤیاهای جمعی و تضعیف هویت ملی است. هویتی که به‌دلایل شرایط تاریخی‌مان، اگر چه هیچ‌گاه چندان هم فربه و قابل اتکاء نبوده اما اکنون به‌کلی در حال از دست‌رفتن است. امروزه، بسیاری از فعالان دل‌نگران حفظ تمامیت ارضی و تجزیه‌ی ایران هستند، اما برای من، نگرانی بزرگتر ازهم‌گسیختگی و فروپاشی هویت ملی است.

شاید بشود با توپ و تفنگ برای مدتی از جغرافیای کشور پاسداری کرد اما وقتی ذهنیت و آگاهی جمعی ما فاقد سویه‌ها و چشم‌اندازهای مشترک باشد، این در کنار هم بودنِ تحمیلی، به اولین تلنگر درهم خواهد شکست. 

این روزها، برای بسیاری سئوال است که این ملت چگونه در فراز و فرودهای سترگی مثل انقلاب و جنگ دوام آورده؟ یکی از پاسخ‌ها حتما این است: رؤیای مشترک. این رؤیا مثل جاذبه، افراد را به هم نزدیک می‌سازد و از اتمیزه شدن اجتماع جلوگیری می‌کند. 

@asimegi
162 viewsعلی مسعودی, 16:25
باز کردن / نظر دهید