#معمای_زن_روستایی یک زن روستائی یک سبد تخم مرغ به میدان می ب | اطلاعات عمومی وسرگرمی🤞
#معمای_زن_روستایی
یک زن روستائی یک سبد تخم مرغ به میدان می برد که بفروشد. هنوز هیچ نفروخته بود که پای اسب یک سوار به سبد تخم مرغ زن خورد و بیشتر تخم مرغ ها شکست. اسب سوار از زن روستائی پوزش خواست و حاضر شد پول همه آنها را بپردازد.
اسب سوار: مادر جان چند تا تخم مرغ داشتی؟
زن روستائی: نمی دانم ! اما وقتی آنها را دوتا دوتا بر می داشتم یکی باقی می ماند ، وقتی سه تا سه تا بر می داشتم یکی باقی می ماند ، وقتی چهارتا چهارتا بر می داشتم یکی باقی می ماند ، وقتی پنج تا پنج تا بر می داشتم یکی باقی می ماند ، وقتی شش تا شش تا بر می داشتم یکی باقی می ماند ، اما وقتی که هفت تا هفت تا بر می داشتم هیچی باقی نمی ماند.
اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغ های زن روستائی را داد.
سوال: کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستائی می توانست در سبد داشته باشد چند تا بود؟