اضطراب جدیدی را در خودم کشف کردهام. اضطرابی حاصل از قرارگیری | Attic
اضطراب جدیدی را در خودم کشف کردهام. اضطرابی حاصل از قرارگیری بیشتر از حدی در معرض دید؛ خواه مجازی، خواه در دنیای واقعی. حقیقتش بیشتر از پنج سال است به خود قبولاندهام که آرامش بیشتری دارم وقتی که خود را پنهان میکنم. اما از سویی دیگر، با پنهان شدن درست مثل خرسی که به جای چند ماه خواب زمستانی، کل سال درون غارش باقی میماند و از جا جم نمیخورد چیزی نصیبم نمیشود. بیشتر از همان پنج سال به همین روال طی کردم و احساس میکنم چیزی جز درجا زدن دریافت نکردهام.
امروز یکی از همان روزهایی بود که با این اضطراب گذشت. باید راه درمان مقطعی آن را پیدا کنم. وگرنه سادهترین راه این است که برگردم به همان روزگار دو سال سیاه افسردگی، دور از همهکس و همه چیز، درون تاریکی. حقیقتش من این راه ساده را انتخاب نمیکنم. یک راهی برای مقابله با این مشکل نه چندان نوظهور مییابم. مشکل راههای ساده این است که به هیچچیز ختم نمیشوند. یک خط ممتد هستند که در انتهایشان هرچه میبینی سراب است.