Get Mystery Box with random crypto!

آدمِ دیگری شده‌ام. این را دیشب فهمیدم. دیشب که می‌خواستم با به | Attic

آدمِ دیگری شده‌ام. این را دیشب فهمیدم. دیشب که می‌خواستم با بهانه‌های قدیمی با خودم خلوت کنم. نمی‌شد. هیچ‌یک از آن بهانه‌ها در من اثر نمی‌کردند. از بُهت خشکم زده بود. امروز صبح صدبار در آینه نگاه کردم. پلک زدم که خودم را بهتر ببینم. این کیست که در آینه به من نگاه می‌کند؟ خودم بودم. همان چشم‌ها، همان میزان پهناي صورت، همان موها. شاید تغییری نکرده‌ام. شاید فقط باید بهانه‌هایم را عوض کنم؛ بهانه‌های نو دست و پا کنم. حالا مثل موجودی ناشناخته، از زیر بوته‌ها در مسیر عابران پیاده چمباتمه زده‌ام. منتظر عبور بهانه‌ای هستم که بتواند در اوقات تنهایی‌م کارساز باشد. یا به دنبال آنکه بهانه‌های قبلی‌م را بی‌اثر کرد. خبری نیست. به گمانم آینه دروغ می‌گوید. اگر کمی دل به کار می‌داد و ناپیدا را نشان می‌داد، به وضوح مشخص بود که ساختار بافت قلبم تغییر کرده است، چاه باورهایم رو به خشکیدن است، تیرگی تا بیخ خرخره‌م نشت کرده، و چشم‌هایم در حال ديدن چیزهای جدیدی هستند. کرم ابریشمی هم اینجا هست که در حال ساختن کالبد دیگری است برای گریز. شاید یک‌روز از خودم کوچ کنم. شاید هم نه؛ شاید یک بهانه‌ی دندان گیر بیابم و با این سیاهی معامله کنم، بخاطر آن.