2022-07-30 10:16:24
با مدعی مگویید اسرارِ عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد، با دردِ خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی، کارِ جهان سر آید
ناخوانده نقشِ مقصود، از کارگاهِ هستی
خار ار چه جان بکاهد، گل عذرِ آن بخواهد
سهل است تلخیِ می، در جنبِ ذوقِ مستی
با ضعف و ناتوانی، همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این راه، خوش تر که تندرستی
در آستانِ جانان، از آسمان میندیش
کز اوجِ سربلندی، افتی به خاکِ پستی
در گوشه ی سلامت، مستور چون توان بود؟
تا نرگسِ تو با ما گوید رموزِ مستی
در مجلسِ مغانم، دوش آن صنم چه خوش گفت
با کافران چه کارَت، گر بُت نمی پرستی
آن روز دیده بودم، این فتنه ها که برخاست
کز سرکشی زمانی، با ما نمی نشستی
عشقت به دستِ طوفان، خواهد سپرد
حافظ
چون برق از این کشاکش، پنداشتی که جستی
@avayevatanam کانال آوای وطنم
به این کانال بپیوندید..
7 viewsedited 07:16