Get Mystery Box with random crypto!

💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛

لوگوی کانال تلگرام azitazard — 💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛 ر
لوگوی کانال تلگرام azitazard — 💛رمانهای آزیتا زرد (دلم رو هوایی کردی)💛
آدرس کانال: @azitazard
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 1.19K
توضیحات از کانال

لینک دعوت👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFdMq41Yb0XQBcrfgg
💛رامش بادیگارد مخفی(فروشی)
💛دلم رو هوایی کردی(فروشی)
پارتگذاری:روزی یک پارت به جز روز تعطیل
@aziabi
👆آیدی آدمین برای تبادل و خرید رمان
کپی از رمان ممنوع🚫

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2021-10-30 01:16:58 نگاهِ شهوت‌بارش را به اندام ظریف تارا دوخت و ادامه داد.
_خودتم بد تیکه ای نیستی...فقط حیف که دست یه آدم عوضی افتادی...هرچند فکر نکنم هنوز خیلی از قیمت افتاده باشی...هوم؟مگه نه؟

تارا به قصد حرف زدن لب هایش را تکان داد. اما صدایی برایش نمانده بود. مرد قدمی دیگر به سمتش برداشت و همین باعث شد تارا کمرش را بیشتر به کابینت بچسباند.

صورتش را به صورت تارا نزدیک کرد و پچ زد.
_باید بری خداتو شکر کنی که دستور دادن یه تار مو از سرت کم نشه...وگرنه وسط همین دریا با هم آشنا می‌شدیم! واقعا حیف که نمیشه یه بزم کوچیکی با هم داشته باشیم،خانوم دکتر.

https://t.me/joinchat/E8zJyyVnUR03NWE0
23 viewsربات اد تب گسترده رز قرمز , 22:16
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 00:29:23 - کمکککککککک... یکی کمکم کنهههه! رادوینننننننن

دستم بدجوری عرق کرده بود! من کی این همه اومدم بالا اخه...

با نفس نفس نیم نگاهی به در انداختم

- یکی کمکم کنههههه! الان میفتمممم... کسی نیست؟

سرمو کج کردم و به ارتفاع زیر پام خیره شدم! به سختی خودمو کشیدم بالا تا یه وقت نیفتم ولی جای دست نداشتم!

از اینجا بیام پایین به خدا همه کتاباتو با خودت آتیش میزنم رادوین
برا اخرین بار بلند جیغ کشیدم که کلید توی قفل در چرخونده و باز شد!


رادوین سرشو آورد بالا که با دیدن من که به قفسه ها آویزون بودم دوید طرفم

- اون بالا چه غلطی میکنی فرنوش؟

لبخندی زدمو گفتم

- جات خالی اومدم صفا سیتی این بالا جوج بزنم تو رگ!

رادوین عصبی دستاشو آورد طرفمو گفت

- زر نزن ببینم... بپر!

آب دهنمو قورت دادم

- اگه بیام پایین قول میدی بزاری از اتاق بیام بیرون؟

هر لحظه کف دستام داشت سست تر میشد ولی باز کوتاه نمیومدم! حال میده بیفتم پام بکشنه آدم بشم

رادوین عصبی گفت

- باشه بیا پایین تا قفسه رو سر جفتمون خراب نشده!

ابرویی بالا انداختم و گفتم

- باشه پس بگیرم!

آروم دستمو ول کردم که افتادم تو بغل گرم رادوین!سرمو آوردم بالا و خواستم چیزی بگم که با شنیدن صدای شکستن چوب چشمام چهار تا شد...


جرررررر خوردم بع خداااا
دختره رو زندانی کرده تو کتابخونه، دخترم از اون فضولای روزگار رفته بالا قفسه کتابها و نردبون از زیر پاش درمیره اخرشم ناز میکنه و نمیاد پایین وقتیم میاد قفسه میشکنه و...
میخوای ادامشو بخون همون الان جوین شو


https://t.me/joinchat/iaalbAcB0GcwNjc0
https://t.me/joinchat/iaalbAcB0GcwNjc0
33 views ربـات (اخلاقی) فــــــــروزان و آســـمـــــان , 21:29
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 00:28:52 - نه نه خواهش میکنم رادوین!

رادوین بی توجه به تقلاهام پرتم کرد رو تختو گفت

- حالا میخوای ابروی منو ببری؟ میخوای زیر خواب دشمنم بشی؟ میخوای از فردا بشم سر تیتر خبرا که زن رادوین هنرمند یه جندس؟

ترسیده سرمو به طرفین تکون دادم که لباسمو تو تنم جر دادو فریاد زد

- کور خوندی فرنوش! کور خوندییییی! بهت نشون میدم بازی با حیثیت و ابروی من یعنی چی!

هقی زدم و خواستم بگم به خدا اشتباه میکنی ولی بی رحمانه شرتمو از پام درآوردو خودشو بام تنظیم کرد و گفت

- بچمو سقط کردیو فکر کردی نمیفهمم ولی الان به یکی راضی نمیشم! میخوام یه چند قلوی خوشگل تو رحمت بکارم که بفهمی شوهرت کیه و چیکارس!

جیغ بلندی کشیدم که...

رادوین گیتاریست و دی جی معروفی که یه شب تو مستی به دختری که فردا عروسیش بوده تجاوز میکنه و مجبور میشه تا اون دخترو به عقد خودش دربیاره ولی با اینکار...
#اروتیک
#خشن
#صحنه‌دار
https://t.me/joinchat/iaalbAcB0GcwNjc0
https://t.me/joinchat/iaalbAcB0GcwNjc0
26 views ربـات (اخلاقی) فــــــــروزان و آســـمـــــان , 21:28
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 00:28:14 - نههههه ولم کنیددد... خداااااا!

جیغ میکشیدم و میخواستم از زیر دستاشون فرار کنم که با تو گوشی محکمی که خوردم طعم گس خون رو تو دهنم حس کردم

- از دست من فرار میکنی فرنوش؟ از شوهرتتتت؟

صدای هق هقم تو کل اتاق پیچیده شده بود

- تو باعث شدی من برم تیمارستاااان! ولی بالاخره از اونجا فرار کردم تا بیام پیشت گربه کوچولو!

ترسیده سرمو تکون دادم که جلوی تمام مردا شلوارم کشید پایین... هینی کشیدم و خواستم جلوی ممنوعه های بدنم رو بگیرم که زد تخت سینم و پرت شدم تو دیوار

آخ بلندی سر دادم که خندید

- میخوام کاری کنم که دیگه نتونی فرار کنی... با یه بچه نظرت چیه؟

با بهت بهش خیره شدم

- نمیتونی با من اینکارو کنییییی... نمیتونی لعنتییی

دوتا مرد اومدن سمتم و دستو پاهام رو گرفتن که رادوین نزدیک شد

- شیشه تو دستمو میبینی؟ اسپرمم داخلشه، همون اسپرمی که تا چند لحظه دیگه وارد رحمت میکنیم

جیغ بلندی کشیدم که بین پاهام نشست

- میخواستم یه رابطه عاشقانه داشته باشیم، توی رختخواب پردتو بزنم ولی پشیمون شدم... میخام بدون اینکه آسیبی به پردت برسه باردار بشی...اینجوری درد بیشتری میکشی

با وحشت بهش خیره شدم که آمپولی از مرد کناریش گرفت

- بهتره تکون نخوری...

از وحشت جیغ بلندی کشیدم که یهو...



میخوای ادامشو بخونی؟
این رمان محشرعععع
قشنگ ترکونده ها
از گذاشتن پارت های اصلی رمان معذوریم گفتیم از بنر پاک کنند ولی خودتون دیگ بدونین چه خبره
عمرا اگه تا پارت اخر گوشیو بزاری زمین

#صددرصد_تضمینی


https://t.me/joinchat/iaalbAcB0GcwNjc0
https://t.me/joinchat/iaalbAcB0GcwNjc0
24 views ربـات (اخلاقی) فــــــــروزان و آســـمـــــان , 21:28
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 00:24:53 دختره بچش به دنیا اومده و شیر میخواد که شوهرش...
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
با گریه به دستو پای کارن افتادم که لگدی به پهلوم زد

-ک...کارن....کی...کیمیا....باید....شی....شیرِ...منو.....بخوره...!

به‌ طرفم‌ برگشت پوزخندی زد و گفت:

-اون موقع که بچه میاوردی به فکر اینجاشو هم باید میکردی!

نوزاد کوچیکم اون قدر گریش شدت گرفته بود که کارن داد زد

-این توله سگ رو بهش شیر خشک بدید تا لال شه.

-آقا بچه شیر خشک نمیخوره گناه داره شیر مادرش رو میخواد!

-مادره ۱۶ سالش شیری نداره بهش بده ببرید با زور هم‌ شده بهش شیر خشک بدید!

وحشت زده بی بی رو نگاه کردم پا به پای من اشک میریخت جنون بهم دست داد به طرف کارن حمله کردم

-کثافط وقتی من شیر دارم چرا شیر خشک؟!
با زور که منو از مامان بابام گرفتی!
بس نبود؟
حالا هم پاره ی جونمو ازم میگیریش؟
مگه تو رحم مروت نداری بی غیرت!
این بچه از خون توعه!
تویی که شبا جونه منو میگرفتی!
حالا هم این بچه باید شیر منو بخوره!

به سینش می کوبیدم اون قدر جیغ زده بودم بخاطر نوزاد کوچیکم که گلوم میسوخت ولی کارن تاوانش رو پس میده بدم پس میده
با بی رحمی تمام نگاهم کرد و گفت:

-یکی از مادرای روستا رو بیارید به این بچه شیر بده مادرش حق نداره یه چیکه بهش شیر بده هر کی از دستور سرپیچی کنه ۱۰۰ تا شلاق میخوره!

بعد به منه بی نوا نگاه کرد و گفت:

-شیرفهم شدی؟

من حنا نبودم اگه میزاشتم بچم شیر یه مادره دیگرو بخوره به طرف شیشه بطری مشروب رفتم کوبیدمش رو میز و تیکه تیزش رو به طرف گلوم بردم که کارن به طرفم دوید

-نزدیکم نیا! بیای خودمو میکشم!

-باشه تو آروم باش!

بی بی با نگرانی خواست به طرفم قدم برداره که جیغ بلندی زدم

-بی بی نیا! به ولله خودمو از هستی ساقط میکنم!

که یکی از پرستارا اومد و گفت:

-خانم بچه نفس نمیکشه!
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
کارن محتشم پسر عموی حنا که با اومدنش از کاندا حنارو مال خودش میکنه در حالی که حنا از ۱۰ سالگی زن عقدی کارن بوده و...
37 views ربــاتــ (اخلاقی) فــــــــروزان , 21:24
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 00:24:12 دختره سه قلو حاملس میخواد زایمان کنه پسره گفته باید طبیعی زایمان کنه که با اتفاقی که می افته...
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ

کارن به پرستار حمله کرد و سرش داد کشید

-زن من باید طبیعی زایمان کنه واگرنه اینجارو رو سرتون خراب میکنم!

-آقای محترم همسر شما سه قلو حاملس سر بچه ها پایینه و اصلا به غیر از اون هم نمیشه طبیعی زایمان کرد!

-همین که گفتم فقط طبیعی!

-مرتیکه مگه حیوونه ببین طبیعی بخواد زایمان کنه یا بچه ها یا....

جیغ بلندی کشیدم درد داشتم داشتم میمیردم

-کـــــــــــــــــارن!

به طرفم اومد پیشونیمو بوسید و با نگرانی گفت:

-عزیزم تو فقط بچه هارو سالم به دنیا بیار دنیارو به پات میریزم!

-نمیتونم! نمیـــــــــــــــــتونم!

باز جیغ بلندی کشیدم پرستار با دکترا نگران بودن و به کارن التماس میکردن که سزارین بچه ها رو به دنیا بیارن

-آقای محتشم تو رو فاطمه ی زهرا جون همسرتون در خطره باید سزارین بچه هارو به دنیا بیاره هر لحظه وضعیت ایشون وخیم تر داره میشه!

کارن نگران سالن رو طی میکرد و و دستی به پیشونیش کشید دردم بیشتر شده بود جیغ میزدم ولی دردم کمتر نمیشد

-باشه، باشه سزارین، فقط همسرم سالم از اون تو بیاد بیرون!

اومد طرفم عرق کرده بودم و جونی تو تنم نبود

-مو قرمزیم من بدون تو نمیتونمااا نبینم بچه ها اومدن ولی تو نیومدی ها قربونت برم منو تنها نزار!

به طرف اتاق عمل بردنم و من چشام کم کم بسته شد...
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
کارن محتشم پسری که با غرورش سردیش همه رو به طرف خودش میکشه
ولی....
دختری مو قرمزی که از قضا دختر عموش هم هست و از ۱۰ سالگی زن کارن محسوب میشه کارن رو به خودش جذب میکنه که در این هنگام....
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
41 views ربــاتــ (اخلاقی) فــــــــروزان , 21:24
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 00:23:03 دختره میخواد بچشو #سقط کنه که #شوهرش سر میرسه و...
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
بغض چنبره زده بود تو گلوم ولی من نمی تونستم پای یه بچه ی بی گناه رو به این دنیا باز کنم

-خوشگله پاشو نوبتته!

به طرف اتاق سقط راه افتادم صدای جیغ تو سرم اکو میشد زنایی که بچه هاشون رو سقط میکردن ولی ته دلشون راضی به این کار نبود

-کوچولو جای تو اینجاها نیستا؟!

-میخوام بچمو سقط کنم!

-هه پَ بگو یارو از اوناشه که یه حرومی کاشته رفته!

چیزی نگفتم و دستم رو روی شکمم گذاشتم

-توله سگت چند ماهشه؟

-چهار ماهشه!

-نمیشه سقط کرد قلبش تشکیل شده!

آخ کودک بی گناهم من مجبورم

-باید سقطش کنم!

یکمی من من کرد که ۲۰۰ تومن گذاشتم کف دستش

-سقطش کن!

-دراز بکش شلوارتم در بیار.

روی تخت دراز کشیدم داشتم جون میدادم کارش رو شروع کرد جیغ میزدم ولی بچه هنوز سقط نشده بود که با صدای داد...

-حروم زاده ها زن من کوووووووو؟!
این خراب شده رو روی سرتون آوار میکنم!

با ترس نگاهش کردم که در اتاق رو با ضرب باز کرد و به طرفم اومد

-کثافط آشغال میخواستی بچه ی منو سقط کنی؟!

-کارن....من...من....این....بچه..رو..نمیخوام.!

-به دنیا میاریش بعد هری!

که با دردی که زیر دلم پیچید و خونی که بین پاهام رون شده از درد جیغی کشیدم که...

https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
حنا دختر ۱۶ ساله ایی که در ۱۰ سالگی به عقد پسرعمویش کارن محتشم در می آید
و کارن پسری از تبار غرور سردی برای به دست آوردن عروس کوچکش بعد از سالها باز گشته


و این شروع رمان هیجانی و زیبای ساعت به وقت من
https://t.me/joinchat/SUKIimZPwRCXUiDJ
جدیدترین رمان مجازی
#عاشقانه
#اجبار
46 views ربــاتــ (اخلاقی) فــــــــروزان , 21:23
باز کردن / نظر دهید
2021-10-29 22:34:18 دوستانی که میخوان رمان دلم رو هوایی کردی رو زودتر بخونن به پی ویم پیام بدن... فایل پی دی افش آماده ست و قیمتش ۱۷۰۰۰ تومان است...
166 viewsAzi, edited  19:34
باز کردن / نظر دهید
2021-10-29 05:34:46 پوزخند تمسخر آمیزی زد و گفت:
- میدونی شب تا صبح تو تخت من چه غوغایی می‌کردی؟!

با ساعدم کنارش زدم اما حریص به سمتم اومد و بین دیوار و سینه‌ش اسیر شدم.
نکن ایهان، میدونی‌اگه بفهمه خون به پا میکنه؟
رابطه با زن اونم تو این حالت حکمش اعدامه

مشتش رو روی دیوار کوبید که دردش رو با تمام وجودم حس کردم. اسمم رو با تشر صدا کرد:
- خفه شو
اون عوضی بی غیرت به مال من به ناموس من دست زده...‌می‌فهمی؟!
-ما طلاق گرفتیم، الان من زن یکی دیگه‌م.. یکی که دوستش دارم.

جوری داد زد که وحشت کردم.
-بهم دست نزن!
لبش رو روی گردنم ثابت کرد و از ترس لرزیدم. -چیکار می‌کنی؟!

-به تنت یادآوری می‌کنم که این بار باید جلوی کی و چجوری پیچ و تاب بخوره

https://t.me/joinchat/qfPAu9Df_RBhZmM0
https://t.me/joinchat/qfPAu9Df_RBhZmM0
اکیدا زیر بیست سال جویین ندین مسعولیت قبول نمیکنیم
لعنتی رمانش پنج بار فیلتر شده
لینک رمانش به دلایل امینیتی زود باطل میشه پس‌زود تر جووین بده
2 views ربــاتــ (اخلاقی) فــــــــروزان , 02:34
باز کردن / نظر دهید
2021-10-29 05:34:12 #دختره_با_پسره_داخل_ماشین_با_هم_رابطه_دارن
#دارای_صحنه_های_باز_و_مثبت_هیجده

با حس #برجستگی سفتی بین #پاهام پی بردم که آیهان هم مثل من #حالش خوب نیست..
هنوز هم شدیدا در حال #بوسیدن هم بودیم و واقعا شانس اورده بودیم که کسی داخل #پارکینگ نیومده بود..

در همون حال اون یکی دست آیهان از 'کمرم پایین تر میره..
چند لحظه بعد دستش روی #باسنم میشینه و در کسری از ثانیه دستش رو #مشت میکنه و از روی #شلوار و مانتو #چنگی بهش میزنه..
آیهان #زبونش رو از روی #لبام تا روی #گونه هام و در آخر روی #گوشم میکشه و بلافاصله کناره گوشم #زمزمه وار گفت:بریم تو #ماشین؟..
بلافاصله سری به معنی آره #تکون میدم و با نفس نفس میگم:
‐#بریم..
آیهان یه #دستش رو دوره #کمرم میندازه و از ماشین فاصله م میده..
انقدری حالم #بد بود به #زور روی پاهام ایستاده بودم و #سنگینیم روی آیهان بود..
#دستگیره ی دره عقب رو میگیره و #بازش میکنه..
بدون اینکه #کمرم رو #ول کنه سوار میشه و با اون یکی دستش زیره جفت #زانو هام میندازه و منو با خودش داخل #ماشین میکشه..
آیهان درست #وسط صندلی #عقب نشسته بود و منم رو #پاهاش بودم..
کمی خودم رو روی #پاهاش جا به جا میکنم..
حالا جفت #زانوهام رو دو طرف #پاهام روی صندلی گذاشته بودم..
دستش رو پشت #گردنم میزاره و #همونطور که به سرم رو به سمت #صورتش خم میکرد گفت:بیا اینجا ببینم..
و دوباره #لب هاش رو روی #لب هام میزاره و بدون فوت وقت شروع به #بوسیدنشون میکنه..
در همون حال که مشغول #بوسیدنم بود به همراه جفت #دستاش لبه های کت #چرمم رو میگیره و از روی #شونه هام #پایینشون میده و بعد از چند لحظه از #تنم درش اورده و انداختش #کف ماشین..
قفسه #سینه ام از شدت #هیجان تند تند بالا و پایین میشد..
طولی نمیکشه که آیهان شروع به #باز کردن دکمه های #مانتوم میکنه..
#لباش رو واسه ی چند لحظه ازم #جدا میکنه..
دکمه های #مانتوم رو کامل #باز کرده و با یکم کشیدنش به پایین اون رو هم از #تنم درمیاره..
ایندفعه #نگاهش پایین تر میره و روی #قفسه سینه ی #لختم که #تاپ بندی #مشکی ای قابش کرده بود #ثابت میمونه..
و بلافاصله دو #بند #تاپم رو می گیره و پایین می کشه.
حالا #تاپم کامل #پایین رفته بود و تا روی #پهلوهام رسیده بود..
آیهان دستاش رو پشت #کمر #برهنه ام میزاره و در همون حال گفت:
‐دیگه #نمیتونم #خوددار باشم آیسل..
همون لحظه یه دستش روی #بند س.وتینم میشینه و #بلافاصله بازش میکنه..
سرمو رو دوباره به سمت آیهان خم میکنم و در حالی که #نگاهم #میخ لباش بود #زمزمه کردم:
‐منم #دوست ندارم هیج #وقت در برابرم #خوددار باشی..
و بدون مکث #لبام رو روی #لباش میزارم و شروع به #بوسیدنش میکنم..
حالا با $بالاتنه ی #برهنه روی #پاهاش نشسته بود و فقط یه #شلوار پام بود..
در حالی که مشغول #بوسیدن همدیگه بودیم یه دستم رو به سمت #پایین میبرم..
دستم که روی #کمربندش میشینه #شروع به باز کردنش میکنم..
آیهان ایندفعه #لباش رو به سمت #گردنم سر میده و با #شدت شروع به #مک زدن میکنه..
چشمام رو میبندم و با #فشردن #لبام روی همدیگه سعی میکنم #صدام رو توی #گلوم خفه کنم..
#کمربندش رو کامل باز میکنم و وقتی که آیهان فشاره #لباش رو روی #گردنم بیشتر میکنه باعث میشه که من کمی به سمت #عقب #متمایل بشم..
یکی از دستام رو از روی #صندلی برمیدارم و #لای موهاش فرو میبرم و در همون حال با #ناله اسمشو صدا میزنم..
بعد از چند لحظه آیهان #لباش رو ازم جدا میکنه و با کشیدن #کمرم منو به خودش نزدیک تر میکنه..
با همون لبخنده #کجش توی چشمام خیره شد و با صدای #بمی گفت:
‐دوست دارم فقط صدای #ناله هات توی گوشم #بپیچه..
بلافاصله دکمه ی #شلوارم رو که #باز میکنه با دستش #کمی کمرم رو به سمت #خودش میکشه و باعث میشه که #پایین تنه ام کمی از پاهاش فاصله بگیره و #آیهان بدون #فوت وقت لبه ی #شلوارم رو تا #زانو پایین میکشه....
سرش رو توی #گردنم فرو #میبره و در همون حال #لبه ی #شلواره خودش رو هم کمی #کنار میزنه..
#لیس کوچیکی به #گردنم زد و در همون حال #زمزمه وار کناره #گوشم گفت:
‐#شروع #کنیم؟..
https://t.me/joinchat/qfPAu9Df_RBhZmM0
https://t.me/joinchat/qfPAu9Df_RBhZmM0
https://t.me/joinchat/qfPAu9Df_RBhZmM0
2 views ربــاتــ (اخلاقی) فــــــــروزان , 02:34
باز کردن / نظر دهید