هدیه ای ماندگار
در نجف از حرم بر میگشتم و همین طوری به غرفه های رنگارنگ بازار خیره شده بودم. همسفر کناری بهم میگفت:" به نظرت من واسه سوغاتی این یکی را بخرم یا اون یکی رو؟ من هم که فقط به قیمت ها زل زده بودم گفتم:همهشون خوبن هر کدوم را دوست دارید،بردارید. تا اینکه به یک مغازه تسبیح و نقرهفروشی رسیدیم.در دلم گفتم:" ای کاش پول داشتم یکی از این تبسیح های تربت را به عنوان تبرک بر می داشتم."در همین فکر ها بودم که صدای فروشندهدر حالی که به من اشاره میکرد من رو به خود آورد. "به خاطر ایشون این ظرف رو ۲۲ هزار تومن بهت می دم." من هم که نمی دونستم موضوع از چه قراره همین جوری مبهوت مونده بودم.با اشاره گفت "به خاطر این."دقت که کردم فهمیدم منظورش پیکسل پرچم ایران و عراق هست.(عکس سمت راست).به عربی گفتم: ترید؟(یعنی می خوایش)
گفت: آره.درجا از لباسم کندم و بهشون دادم. ایشون هم تسبیحی که در موچ دستش بود برداشت و به من داد!!!
(تسبیح سمت چپ). این تسبیح با همه ی تسبیح های مغازه فرق داشت و خیلی زیباتر بود.من هم از شدت خوشحالی زبانم بند اومده بود. همسفرم به جای من تشکر کرد!!
شرکت کننده شماره ۶
در بخش #خاطره مسابقه #عمود۱۴۵۲