Get Mystery Box with random crypto!

انتخابات، «انتخابات» نیست! یادداشتی درباره کارویژه‌های غیرا | عماد بهاور

انتخابات، «انتخابات» نیست!

یادداشتی درباره کارویژه‌های غیرانتخاباتی انتخابات / عماد بهاور

@bahavarchannel

راه طی شده

برای من جنبش اصلاح‌طلبی به مثابه یک «نهضت مقاومت ملی» بود در برابر پیشروی اقتدارگرایی و حذف جمهوریت نظام. مقاومت در برابر ربودن آرمان‌های انقلاب و در برابر استقرار حکومت بنیادگرایان بر ایران.

از همان سال 76، جنبش انتخاباتی، جنبش «نه» بود به گزینه از پیش تعیین‌شده اقتدارگرایان؛ آن‌که تلویزیون او را بیش از همه نشان می‌داد و از یک سال قبل افتتاح‌کننده پروژه‌های مختلف بود. نه به ناطق نوری در شکل ایجابی‌اش به رای «آری» به سید محمد خاتمی تبدیل شد که در ایام انتخابات از آزادی‌های اجتماعی و حقوق مدنی و شهروندی سخن گفت. طبیعی بود که از همان ابتدا، رای‌های مردم معترض، «رای اعتراضی» و درعین‌حال «رای سلبی» و «رای تاکتیکی» باشد برای بیان مخالفتشان با وضعیت موجود.

سال 84 اما یک اشتباه تحلیلی و خطای راهبردی رخ داد؛ اصلاح‌طلبان گمان بردند که اصلاحات سیاسی محقق شده و انتخابات در معنای واقعی‌اش شکل گرفته است. بنابراین، گویی که در یک «انتخابات» و رقابتی آزاد شرکت می‌کنند، به معرفی کاندیداهای متعدد پرداختند. اما آن‌چه رخ داد تلنگری شوک‌آور بود؛ مهندسی پیچیده انتخابات چند لایه، منجر به روی کار آمدن گزینه اقتدارگرایان شد و این‌بار رای اعتراض به حساب موجود عجیب‌الخلقه‌ای به نام محمود احمدی‌نژاد ریخته شد که ظاهراً عدالت‌خواه بود و از محرومان سخن می‌گفت.

شوک 84 اصلاح‌طلبان را از خواب خوش بیدار کرد. فهمیدند که تا تحقق «انتخابات آزاد و رقابتی» هنوز راه زیادی مانده است. این شد که در سال 88 در پی جبران خطای 84 برآمدند؛ انتخابات تنها در شکل جنبشی‌اش می‌توانست نیروی عظیم اجتماعی برای مقاومت در برابر اقتدارگرایان تولید کند؛ پس سید محمد خاتمی به صحنه آمد تا تبدیل به «کاندیدای واحد» اصلاح‌طلبان شود. کاندیدای واحد، هم خلاء رهبری جنبش را پر می‌کرد، هم به جنبش انسجام سازمانی و ستادی می‌بخشید و هم پیروزی‌اش تبدیل به یک هدف عینی برای جنبش می‌شد. بدین‌ترتیب سه ضلع «رهبری، سازمان و هدف» برای ایجاد یک جنبش مدنی تکمیل می‌شد. موسوی که آمد، خاتمی انصراف داد تا مفهوم کاندیدای واحد مخدوش نشود و این‌گونه اکثریت اصلاح‌طلبان حول میرحسین موسوی یک جنبش انتخاباتی برپا کردند؛ جنبشی که بعدها جنبش سبز نام گرفت. با این‌که مقاومت حداکثری جنبش سبز در نهایت سرکوب شد و رهبرانش به حصر و زندان رفتند، اما به زعم نگارنده، این جنبش به اندازه کافی بازدارنده بود و برنامه‌های از پیش تعیین‌شده اقتدارگرایان را بر هم زد.

سال 92 اصلاح‌طلبان تجربه بیشتری اندوخته بودند. پس از 88 عده‌ای می‌گفتند که نهاد انتخابات در ایران از بین رفته است و شرکت در انتخابات دیگر معنایی ندارند؛ اما مگر صحبت بر سر «انتخابات» بود؟ اصلاح‌طلبان عمل‌گرا و جوان‌تر می‌گفتند که آن‌چه مهم است «جنبش انتخاباتی» است نه انتخابات! جنبش انتخاباتی (یا انتخابات جنبشی) می‌تواند حول هر کاندیدایی شکل گیرد حتی «کاندیدای بی‌صورت». (1) کاندیدای بی‌صورت کسی بود که سابقه یا عملکردش در درجه دوم اهمیت قرار داشت. مهم‌تر از سابقه، امکان اجماع حول او و توانش در جریان‌سازی و ترغیب مردم به حضور در صحنه اهمیت داشت و از آن‌جا که قرار نبود کاندیدای ایجابی باشد، رای به او رای تاکتیکی و با هدف رای نیاوردن کاندیدای اقتدارگرا محسوب می‌شد. رای‌هایی که در 92 و 96 به نام حسن روحانی در صندوق ریخته شد، درواقع رای اعتراضی و رای نه به گزینه‌های تندروی نظامی (قالیباف) و قضایی (رئیسی) بود.

انتخابات چیست؟

واقعیت این است که در تمام این دوره‌ها انتخاباتی وجود نداشت؛ انتخابات، «انتخابات» نبود، بلکه امکانی بود برای شکل‌دهی به یک حرکت جمعی معنادار و هدفمند و یک جنبش مدنی - سیاسی متحد و منسجم برای مقابله با جریان پیش‌رونده اقتدارگرایی. در نظام‌های «اقتدارگرای انتخاباتی» یا آن‌چه برخی به آن نظام‌های شبه اقتدارگرا/شبه دموکراتیک می‌گویند، تنها فضا و امکانی که برای ایجاد حرکت‌های اجتماعی جمعی وجود دارد، فضای انتخابات است. خارج از آن هیچ زمین بازی تعریف شده‌ای برای کنش جمعی نیروهای اجتماعی معترض و دموکراسی خواه وجود ندارد. بنابراین، ...

ادامه یادداشت در لینک زیر:

https://bit.ly/3pY2roi