هر لحظه با خود می کشد ما را به سویی
موج صدائی، رقص نوری، رنگ و بوئی
گاهی ز خواب درّه ای، گلبانگ کبکی
گاهی ز موج برکه ای ، آوای قوئی
پژواک گام عابری از کوچه ی شب
یا از خیابانی طنین های و هوئی
گاهی کلام دل نوازی از کتابی
گاهی پیام تازه ای از گفتگویی
یا آبشار دلکش گیسو بلندی
یا شعله ی سرخ نگاه لاله روئی
در امتداد این همه امواج جاری
ما روز و شب، درگیر و دار و جستجوئی
تنها نه با این ها حضور ماست درگیر
گه با خیالی، انتظاری ،آرزوئی
هر یک نمائی از نمادی یا نمودی
هر کس پی گم کرده ای، دنبال اوئی
@bahmanrafeii
از مجموعه غزل "یک دست بی صدا نیست"
بهمن رافعی بروجنی