از دیروز تا الان ؟؟؟!!!!!! هنوووز دغدغه ی آب ... راستش ، حال | بجستان
از دیروز تا الان ؟؟؟!!!!!!
هنوووز دغدغه ی آب ...
راستش ، حالا که اینها را می نویسم ، یاد حرف یکی از دوستان همشهری افتاده ام که ده سال پیش تر می گفت : « ده _منظورش بجستان بود. ما هنوز هم به دیار میگیم : ده _ ؛ ده خیلی بزرگ شده. پیشرفت کرده » و در جواب ما که پرسیده بودیم : چطور ؟! گفته بود : یک عالمه مغازه باز شده . سوپری و نانوایی ...» !!!
از انوقت ما خیلی آمده ایم دیار ؛ خیلی وجب به وجب گشته ایم و حظ کرده ایم از صفایش ... اما , اما راستش هروقت که مادرجان عزم وطن کرده ، و می بینم که دغدغه اش دغدغه ی «آب» است !!! دلم سخت دلگیر شد . نگران آب !!! یادم امد که همه ی آن سالها که بجستان بودم ، اندازه ای که هوای تمام شدن نان فریزر را داشتم ، نگران دبه های خالی آب بودم ...
بعد اینهمه سال ، اینهمه دنیا عوض شد دغدغه مردم صبور کویر اما .... علامت سوال بزرگی ست در ذهنم و چند علامت تعجب بی پایان !!!!!!!!!/بجستان نامه