Get Mystery Box with random crypto!

مدیریت به زبان ساده - بامدیران

لوگوی کانال تلگرام bamodiran — مدیریت به زبان ساده - بامدیران م
لوگوی کانال تلگرام bamodiran — مدیریت به زبان ساده - بامدیران
آدرس کانال: @bamodiran
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 7.70K
توضیحات از کانال

مباحث روز مدیریت، بازاریابی دیجیتال و نوآوری تکنولوژیکی به زبان ساده.

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-02-08 12:00:54 8 ضرب‌ المثل‌ مدیریتی عجیب از سراسر دنیا:

•جامایکا:
قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو "دهن گنده"
تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.

•هاییتی:
اگر میخواهی جوجه ‌هایت سر از تخم بیرون آورند، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.
تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار.

•لاتین:
یک خرگوش احمق، برای لانه‌ی خود سه ورودی تعبیه می‌کند.
تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آن‌ها ببندی

•آفریقا:
هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.
تفسیر: معادل فارسی‌اش می‌شود، اگر در دیده‌ی مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی.

•روسی:
بشکه‌ خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.
تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.

•اسپانیا:
برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخم‌ مرغ شکست.
تفسیر: بدون صرف هزینه به نتیجه‌ مطلوب دست نخواهی یافت

•روسی:
هر که چاقوی بزرگی در دست دارد، لزوماً آشپز ماهری نیست.
تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست.

•ژاپنی :
اگر می خواهی جای رئیس ات بشینی پس هلش بده بره بالا
تفسیر: برای پیشرفت زیر آب کسی رو نزن.

@bamodiran
4.2K views09:00
باز کردن / نظر دهید
2020-06-14 13:31:19
به نظرتون در ایران هم همین اتفاق میوفته؟

@Bamodiran
11.6K views10:31
باز کردن / نظر دهید
2020-06-14 13:28:57 جور دیگر باید دید
@bamodiran

در کودکی همیشه فکر میکردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.
نزد روانپزشک رفتم و مشکلم را گفتم
روانپزشک گفت: "فقط یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 50 دلار بده و بیا تا درمانت کنم"
از آنجایی که این پول را نداشتم که بپردازم بیخیال شدم و نرفتم.

شش ماه بعد آن پزشک را در جايي دیدم پرسید: "چرا نیومدی؟"
گفتم: "خُب، جلسه‌ای پنجاه دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود. یه نجّار منو مجانی معالجه کرد. خوشحالم که اون پول رو پس‌انداز کردم و یه وانت نو خریدم"
پزشک گفت: "عجب! میتونم بپرسم اون نجّار چطور تو رو معالجه کرد؟"
گفتم: "به من گفت اگه پایه‌های تختخواب را ببُرم، دیگه هیچکس نمی‌تونه زیر تختت قایم بشه "


سخت ترین و گرانترین راه حل الزاما بهترین راه حل نیست.
برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم.
محدودیتها همیشه بد نیست گاهی باعث خلاقیتهای ارزنده ای میشود.
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.

مدیریت به زبان ساده ..
@bamodiran
11.0K views10:28
باز کردن / نظر دهید
2020-05-29 10:16:23
پیمان کارگر بر قله مدیریت نیسان

پیمان کارگر با رسیدن به مقام مدیریت عامل شرکت اینفینیتی به عنوان اولین ایرانی توانسته است مدیرعامل یک شرکت خودروساز مهم در جهان شود.

@Bamodiran
18.4K views07:16
باز کردن / نظر دهید
2020-05-28 01:41:37
فرصت‌ها مانند بیسکوییتی هستند که
با چای خیسش می‌کنیم ،
کافیست کمی تعلل کنیم ،
از دست‌شان خواهیم داد

@Bamodiran
1.4K views22:41
باز کردن / نظر دهید
2020-05-26 20:33:26 ۳۵ موضوعی که در پیری حتما به آن غبطه خواهید خورد

یک ضرب المثل قدیمی هست که می‌‌گوید جوانی را جوان‌ها به هدر می‌‌دهند. شاید اگر بدانید پیرها به چه چیزهایی غبطه می‌‌خورند بتوانید بهتر جوانی کنید:

۱-چرا وقتی می‌توانستم سفر کنم، نکردم!
۲- چرا زبان دومی نیاموختم!
۳-چرا وقتم را به خاطر رابطه‌ای تمام شده تلف کردم!
۴- چرا از خود در برابر نور آفتاب محافظت نکردم تا پوست سالم‌تر و بدون چروکی داشته باشم!
۵- چرا برای دیدن خوانندگان مورد علاقه‌ام به کنسرت نرفتم!
۶- چرا از انجام خیلی از کارها ترسیدم!
۷- چرا ورزش اولویت کارم نبود!
۸- چرا خود را گرفتار سنت‌ها کردم!
۹- چرا از کاری که دوست نداشتم استعفا ندادم!
۱۰- چرا بیشتر درس نخواندم!
۱۱-چرا باور نکردم زیبا هستم!
۱۲- چرا از گفتن دوستت دارم ترسیدم!
۱۳- چرا به راهنمایی‌های والدینم گوش ندادم!
۱۴-چرا خودخواه بودم!
۱۵- چرا تا این حد نظر دیگران برایم مهم بود!
۱۶- چرا به جای آنکه به رویاهای خودم فکر کنم به فکر براوردن رویای دیگران بودم
۱۷- چرا وقتم را صرف یادآوری خاطرات بد کردم و زمانم را از دست دادم. کاش افسوس گذشته را نمی‌خوردم!
۱۸- چرا کسانی را که دوست داشتم از خود رنجاندم!
۱۹- چرا از خود دفاع نکردم!
۲۰- چرا برای برخی کارها داوطلب نشدم!
۲۱- چرا بیشتر مراقب دندان‌هایم نبودم!
۲۲- چرا قبل از مرگ مادر و پدر بزرگ سئوالاتی را که داشتم از آنها نپرسیدم!
۲۳- چرا زیاد کار کردم!
۲۴- چرا آشپزی یاد نگرفتم!
۲۵- چرا از زمان حال لذت نبردم!
۲۶- چرا تلاش نکردم آنچه را شروع کردم به پایان برسانم!
۲۷- چرا گرفتار کلیشه‌های فرهنگی شدم و از هدفم بازماندم!
۲۸- چرا دوستی‌هایم را ادامه ندادم!
۲۹- چرا با کودکانم بیشتر بازی نکردم!
۳۰- چرا انسان ریسک‌پذیری نبودم!
۳۱- چرا برای افزایش دانش و ارتباطاتم تلاش نکردم!
۳۲- چرا تا این حد فرد نگرانی بودم!
۳۳- چرا سر هر چیزی زود عصبانی شدم!
۳۴- چرا به اندازه کافی با افرادی که دوست‌شان داشتم وقت نگذراندم!
۳۵- چرا برای یک بار هم که شده پشت میکروفن نرفتم تا در مقابل جمع صحبت کنم!

@Bamodiran
14.8K views17:33
باز کردن / نظر دهید
2020-05-19 19:04:59 فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.
استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.

شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد .

استاد به او گفت: آیا میتوانی مثل همان نقاشی را برایم بکشی؟

شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : ""اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید""

غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت:
"" همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه "

#داستان_مدیریتی
@bamodiran
8.5K views16:04
باز کردن / نظر دهید
2020-05-17 14:02:01 در مراسم بزرگداشت بیل برادلی، سناتور نیوجرسی که در سال 1987 برگزار شد اتفاق جالبی رخ داد:
برادلی منتظر بود تا سخنرانی اش را ایراد کند. پیشخدمتی که مشغول کار بود، تکه ای کره در بشقاب او گذاشت.
برادلی به او گفت: "ببخشید ممکن است من دوتکه کره داشته باشم؟"
پیشخدمت جواب داد: "خیر! هرنفر، یک تکه !".
برادلی گفت: "گمان می کنم شما مرا بجا نیاوردید. من بیلی برادلی، فارغ التحصیل آکسفورد، بازیکن حرفه ای بسکتبال، قهرمان جهان و سناتور ایالات متحده هستم".
پیشخدمت گفت: "خب، شاید شما هم نمی دانید من چه کسی هستم؟ "
برادلی گفت: "نه، نمی دانم. شما چه کسی هستید؟".
پیشخدمت گفت: "من مسئول کره ها هستم".!!!

نتیجه اخلاقی: هر وقت ما به سطحی از توسعه یافتگی رسیدیم که اینجور مسئولانی برای "کره های کشورمان" تربیت کردیم مشکل فسادهای هزار هزار میلیاردی و بدبختی و فقر و فلاکت ها و غیره مان هم حل خواهد شد!!

@bamodiran
#داستان_مدیریتی
8.8K viewsedited  11:02
باز کردن / نظر دهید
2020-05-14 21:03:15
حسین زارع؛ از سبزی‌فروشی در تبریز تا سرآشپزی در گوگل

حسین زارع سرآشپز معروفی است که غذای ایرانی را به یکی از غذاهای محبوب کارکنان شرکت عظیم گوگل بدل کرده است.

آقای زارع که در سانفرانسیسکو و میان دوستدارانِ آمریکایی‌اش به «شف حاس» معروف است، از سال ۲۰۱۹ در سیلیکون‌ولی به گوگل پیوسته و کوشیده است شمار بیشتری از غذاهای ایرانی را به منوی گوگل اضافه کند.

خودش می‌گوید با افزودن غذاهای ایرانی به منوی روزانه گوگل سعی دارد بخش‌های بیشتر و زیباتری از آداب و فرهنگ ایرانی را به جهان معرفی کند.

در هر کاری که انجام میدهید موفق ترین باشید !

@Bamodiran
7.5K viewsedited  18:03
باز کردن / نظر دهید
2020-05-13 12:48:20 حباب اقتصادی یعنی چه؟

حباب از دمیدن هوا روی یک غشای صابونی شبیه دمیدن هوا در بادکنک پدید می‌آید و با دمیدن بیشتر بزرگ‌تر می‌شود، اما چون میان‌تهی است و بزرگی‌اش ناشی از نازک‌تر شدن پوست، زمانی که ترکید، از آن هیچ نمی‌ماند. نقدینگی ساختگی، همچون باد، اقتصاد را بدون آن‌که تولید بیشتری کرده باشد، بزرگ‌تر نشان می‌دهد. این توسعه واقعی نیست و بی‌بنیاد است.

نقدینگی را دولت و بانک مرکزی به گردش می‌اندازند تا «گشایشی» در اقتصاد به وجود آورند و مردم را از ناخشنودی و شکایت دور نگه دارند. در آغاز «گشایشی» هم به نظر می‌آید، چون پول بیشتری در دست مردم می‌چرخد. اما چون تولید افزایش نیافته، آن حجم پول بیشتر در دست مردم بی‌پشتوانه است و بر باد. چه، همان میزان ثروت ملی پیشین با واحد پولی بیشتری بیان می‌شود. همچون حبابی که باد می‌کند، اما بیش از همان آب و صابون پیشین چیزی ندارد.

حباب در بورس زمانی است که سهام به بهایی بیش از بهای واقعی آن دادوستد شود. سوداگران بدون توجه به این‌که آیا افزایش بهای سهام در بورس بازتاب پویایی اقتصادی شرکت‌هاست یا نه، به امید سود بردن از افزایش همواره بهای سهام، پول بیشتری به بورس می‌آورند و به همین ترتیب نقدینگی را باد می‌کنند.

زمانی که معامله‌گران به ناهمخوانی میان بهای سهام و ارزش واقعی سرمایه شرکت‌ها پی ببرند، تصمیم به فروش سهام می‌گیرند تا از این دور باطل برهند. اما ‌ای بسا که دیگر معامله‌گران هم به همین پی برده باشند و خریدار نباشند. کار به این‌جا که برسد، حباب به‌اصطلاح می‌ترکد و ارزش سهام به‌تندی می‌افتد و بسیاری را ورشکسته می‌کند.

@bamodiran
6.1K viewsedited  09:48
باز کردن / نظر دهید