Get Mystery Box with random crypto!

..... نمیدونم کی بود، نفهمیدم، ولی یادم آورد که نوشتن بلدم، کل | بندِ تاریکِ چهارم

.....
نمیدونم کی بود، نفهمیدم، ولی یادم آورد که نوشتن بلدم، کلاس اول رو تازه تموم‌ کردم و تو کوچه ولم، زیر آفتاب ولم و به هیچ کجامم نیست که هوا حدودا چهل درجه سلسیوسه! اصلا معنی این کلمه رو بلد نیستم و به لائیِ دومِ توپ پلاستیکیِ پنچرمم نیست، وجود یا عدم وجودش.
غریبه‌اس ولی می‌پرسه: «میای تو گروه ما باشی؟» میرم خوب، چسناله مینویسم و گاهی خوشحالیِ اومدن اردیبهشتِ لامصب و دری وریای دیگه. انقدری مینویسم که خودم رو به مقام «کپشن‌نویس» نائل میکنم و ارتقا رو جشن میگیرم و تنهام، خودمم، رفیقام پاشیدن از هم و تنها نشستم یه گوشه، گم‌شده، پنچر، به دردنخور.
دور خودم دیوار میکشم و اسمشو میذارم بندِ تاریک، پاکش میکنم و بند دو، بند سه، بند تاریک چهار. بیو رو با دلم مینویسم و همهٔ حرفم همونه که دلم میخواد بنویسم، تا طلوع آفتاب، تا صورِ آقامون اسرافیل، تا همیشه. بند دلم پاره میشه از بی‌چاره دیدن خودم، بی‌حال دیدن خودم، همچنان نشسته توی سرمای خودم.
حالا اومدی و میگی حالمو خوب کنید لطفا؟ من خودم خرابِ عالمم! کلمه که ندارم، جهان گندهٔ دریا و جنگل‌دار ندارم، صبح دارم و شب، کار دارم و غذا!
بدبخت نیستم، خسته ولی هستم، گاهی میخندم و شبا؟ اونا هم میگذره، اگرچه سخت.
حال خوب میخواستی؟
همه چی میگذره‌.