Get Mystery Box with random crypto!

از همان کارگاه زیرزمین بازخوانی کارگاه‎های رضا براهنی شمس آقا | براهنی

از همان کارگاه زیرزمین
بازخوانی کارگاه‎های رضا براهنی
شمس آقاجانی
شاعر و منتقد

در سال‌هایی که شانس حضور در «کارگاه شعر و قصه»ی رضا براهنی را داشتم (1375ـ1371)، یک روز ایشان بحث جالبی را مطرح کردند که من بلافاصله بعد از آن سعی کردم با دریافت‌های خودم آن را بازنویسی و تنظیم مجدد کنم. متأسفانه گرفتاری‌ها و کاهلی‌ها باعث شد که فقط چندبار اقدام به این‌گونه بازنویسی‌ها کنم. و حیف!
اکنون آن مطلب را که اسمش را گذاشته بودم «سمبول و موسیقی»، در روزهایی که او بین ما نیست، بازخوانی می‎کنم:
مکتب رمانتیسیسم براساس استمرار توصیف‌ها به وجود آمد و رمانتیک‌ها توصیف را با سه مضمون اساسی شروع کردند: توصیف از طبیعت، گریز از نظر زمانی، و گریز ازنظر مکانی.
ژان‌ژاک ‌روسو با طرح مساله‌ ازخودبیگانگی، ریشه‌ آن را در اثرِ هرچه دورترشدن انسان از طبیعت ناب و اولیه می‌داند و بدین ترتیب رجوع به طبیعت با ماده‌ اولیه‌ ابزار شاعرانه یعنی تصویر، دست‌مایه‌ کار رمانتیک‌ها قرار می‌گیرد. بازگشت به طبیعت ناب و اولیه در آثار آنها حسی را به وجود می‌آورد که در فضای حاصل از آن، رجعت به گذشته‌های دوردست و اعصار گذشته و طبیعت بکر غالباً مشهود است. اما بر کلیه‌ این موارد باید فردیت را نیز اضافه نمود. ترکیب فردیت و استمرار توصیف مشخصه‌ اصلی رمانتیسیسم است. پس: رمانتیسیسم = فردیت + استمرار توصیف.
در مکتب رئالیسم، عنصر دیگری که تأکید شدیدی می‌یابد جامعه است. رئالیست‌ها می‌گویند که جامعه را نیز باید به طبیعت اضافه نمود و آن دو را باهم توصیف کرد. بنا بر این می‌توان به‎نوعی، رئالیسم را رمانتیسیسم + جامعه دانست: رئالیسم = رمانتیسیسم + جامعه.
پس در رئالیسم هنوز وصفی‌بودنِ ادبیات اعتبار خود را از دست نداده است.
دگرگونی اساسی با پیدایش سمبولیسم و پیشنهاد سمبول به‎جای وصف، توسط شارل بودلر آغاز می‌گردد. به‎این‎ترتیب زبان عملکردی دیگرگونه می‌یابد. زبان به دو صورت کلی ایجاد ارتباط می‌کند: معنی، و القاء.
در سمبولیسم برخلاف رمانتیسیسم و رئالیسم، فونکسیون اصلی القاء است. البته این بدان معنی نیست که «معنی» حذف می‌گردد، بلکه نقش اساسی خود را از دست می‌دهد. سمبول از مجموع چند استعاره تشکیل می‌شود، که از مجموع چند استعاره، یکی را که مهم‌ترینِ آنهاست انتخاب می‌کنیم، به‎طوری‌که بتواند بقیه‌ استعاره‌ها را نیز القاء کند. به‎این‎ترتیب محتویاتِ حذف‌شده در سمبول، استعاره‌ها هستند و در استعاره‌ها نیز به‌نوبه‌ خود محتویاتِ حذف‌شده، آن قسمت از زندگی است که در داخل تشبیه وجود ندارد:
تشبیهات ← استعاره‌ها ← سمبول
درنهایت، سمبول، محتویاتِ حذف‌شده را القاء می‌کند و با وجود حذف به‎عنوان یکی از مشخصات اصلی سمبولیست‌ها، آنها معتقدند که: هنر چیزی است که از عدم استمرار محتواها به وجود می‌آید. در این صورت در سمبولیسم، مساله‌ ذهنیت با شدت بیشتری مطرح می‌گردد و عینیات و واقعیت‌های موجود در طبیعت وارد حوزه‌ ذهنیات فرد می‌گردند.
ازآن‌جایی‌که هرچیز ممکن است چندین معنی داشته باشد، به‎جای «معنی»، «پیشنهاد معنی» مطرح می‌گردد و ما در حوزه‌ هرمنوتیک و تأویل‌پذیری اثر قرار می‌گیریم. یعنی القاء حاصل از سمبول به صورت پیشنهادات معانی مختلف جلوه‌گر می‌شوند.
و اما موسیقی تجرد مطلق است. می‌توان گفت موسیقی عبارت از چیزی است که قدرت تلقین بی‌نهایت دارد. همه‌ معنای موسیقی در تلقین بلافاصله‌ی آن نهفته است. درحقیقت موسیقی تأویل‌پذیر نیست یا قدرت تأویل بی‌نهایت دارد و از فرط معناداربودن، بی‌معنا جلوه ‌می‌دهد: «موسیقی بیانی است که در آن آهنگ به چنان خلوصی رسیده است که برای بیان «معنی» از کشیدن بار زبان و سنگینی معنایی آن بی‌نیاز گشته است...» (آشوری، داریوش، کتاب آینه، بخش موسیقی زبان)
از طرفی یک کلمه ممکن است حداکثر چندین معنی ـ اما محدود ـ داشته باشد. اما اگر همین کلمه در یک متن موسیقایی وارد شود به سمت القاء پایان‌نا‌پذیر حرکت می‌کند. اصولاً کلیه‌ی هنرها در حال حرکت‌کردن به سمت موسیقی هستند. شعر نزدیک‌ترین هنر به موسیقی ا‌ست، اما با آن یکی نمی‌شود. به این دلیل که درهرصورت کلمات دارای معنی هستند. در شعر کلمات را طوری قرار می‌دهیم که معنی خودشان (قراردادی) را ندهند، بلکه هرچه بیشتر معنی القایی خود را ارائه دهند و طبیعی است که درک و تأویل چنین شعری مشکل‌تر خواهد بود.
اصولاً «وحی» از آن دسته چیزهایی است که به دلیل داشتن روح موسیقایی، قدرت هرمنوتیک قوی دارد. هم‌چنین اگر هنری قدرت فراروی بیش‌تری داشته باشد، قدرت تأویل‌پذیری بیشتری خواهد داشت، چراکه خود را از قید معانی و تأویل‌ محدود و مختص به موضوع و دوره‌ خاص می‌رهاند. حس فراروی در هنر، حس موسیقایی هنر است.