2022-08-02 17:26:59
چقدر گریه نکردم و چقدر این قوی بودن دارد از درون مرا میجود. مثل ماشینی که تمام شب و تمام روز را یکسره در حرکت بوده، نیاز دارم بزنم کناری و بیهوا و بیآنکه فکر کنم چرا، گریه کنم.
نیاز دارم وسط یک برهوت، تنهای تنها بایستم و با تمام توانم فریاد بزنم، جیغ بکشم، زار بزنم و از اینهمه احساس اندوهی که نمیدانم از کدامین اتفاق ها، در وجودم رسوب کرده، خالی شوم.
نمیدانم دقیقا برای چه غمگینم اما میدانم که غمگینم و نمیدانم برای چه حادثهای، اما نیاز دارم گریه کنم.
روان آدمها مانند ظرفیست که با هر دلخوری، هر اندوه، هر زخم و هربار دوست داشته نشدن، لبریز تر میشود و جایی از مسیر، میرسد به نقطهی «یک اتفاقِ کوچکِ ناخوشایند مانده به سر ریز» ... و آن اتفاق کوچک ناخوشایند میافتد و آدمی ناگهان و فراتر از حد انتظار، فرو میپاشد از درون و من دقیقا همانجام.
حواستان به ظرف وجودتان باشد و گاهگاهی بزنید کناری و قبل از سرریز و انهدام، ظرف وجودتان را خالی کنید و با روانی سبک، آسوده و آرام، به مسیرتان ادامه بدهید.
به هرحال چشم را گذاشتهاند برای نگاه کردن و برای خواندن و برای ذوق کردن و برای گریستن و آرام شدن ...
از چشمانتان درست استفاده کنید.
@baraye_dele_khodam
نرگس_صرافیان_طوفان
12 views14:26