Get Mystery Box with random crypto!

#part10 مرصاد، چفیه دامادی سرش رو دور مچ دستش پیچید و آروم به | بی خوابی‌ و‌‌ عاشقی...!

#part10

مرصاد، چفیه دامادی سرش رو دور مچ دستش پیچید و آروم به سمتم اومد...

وحشت زده پاهامو توی شکم جمع کردم و به چهره ترسناکش خیره شدم...

_ بگو کی بکارتتو گرفته..بگو کی این این بلا رو سرت آورده دخترعمو، بگو تا بگذرم از خونت.

_ واسه کدوم بی شرفی لنگاتو وا کرده بودی جن**ده؟؟؟؟ واسه کی بی آبرو؟؟؟ می خواستی دامن منم لکه دار کنی؟؟؟ کمر منم بشکنی که شدی زنم؟؟؟ بخدا که مثل سگ می شکمت آیه، مثل سگ می کشمت...

سکوت کردم که پوزخندی زد و توی یه حرکت دمرم کرد و باسنمو بالا داد!

_ از این جا هم بهش دادی جنده؟؟ اینجا هم فتح کرده قبلا؟؟؟

سکوتم اصلا به مذاق مرصاد خوش نیومد  و سیلی محکمی  به باسنم کوبید و غرید: 

_ با توام جنده!!! اینجاتم به باد دادی یا نه؟؟؟

عصبی دوباره سیلی به باسنم کوبید و غرش خش دارش،  بلند تر شد. 

_ گفتم دادی یا نه؟؟؟؟

هق هق هامو خفه کردم تا بیشتر از این آشوبش نکنم و نالیدم:

_ نه...! من فقط... یه... یه بار اشتباه کردم... یه بار  خودمو....

خیمه اشو روی تنم سنگین کرد و زیر گوشم خش زد:

_ پس حداقل یه جاتو من می تونم افتتاح کنم!

حتی حرفش هم ترس به دلم راه می انداخت و سریع نالیدم:

_ نه... مرصاد رحم کن... مرصاد درد....

هنوز جمله ام کامل نشده بود که تا نیمه خودشو بهم کوبوند و جیغ دلخراشم  همه اتاق رو برداشت...

مرصاد آه عمیقی کشید و بی رحمانه شروع کرد به ضربه زدن بهم...

مثل سگ داشتم زیرش درد می کشیدم و پیچ و تاب می خوردم. 

هرچقدر التماس می کردم، ضجه می زدم و گریه می کردم راهی نداشت و کوتاه نمیومد....

این قدر بهم کوبوند و گریه کردم تا بالاخره خودش دلش سوخت و گفت:

_ جر خوردی آیه؟؟ زیر منم به اندازه اون جر خوردی؟؟؟ داری میمیری درسته؟؟؟

https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0
https://t.me/joinchat/1Z_xF6COaoI5MzI0

من آیه ام عروسی عرب که کل قبیله منتظر به سر شمشیر کشیدن دستمال خونیش بودن...
و این افتخار می خواست نصیب مرصاد شه؛ مرصاد پسر عموی عاشق پیشه، پسر غیرتی عرب که نمی دونست که بکارتی نیست...
شب اول عروسیمون وقتی خودشو واردم کرد.....