دستگاه رو روشنش کرد با لرزش جیغی کشیدم. _ #آخخخخخخخ. شمارش دس | بی خوابی و عاشقی...!
دستگاه رو روشنش کرد با لرزش جیغی کشیدم.
_ #آخخخخخخخ.
شمارش دستگاه بالا و بالا تر میرفت... پروفسور خندید و گفت:
_ این حجم از دردت غیر عادیه تو باکرهای اما خیلی هات هستی.
نزدیک بود ازدرد جون بدم که داستگاه رو خاموش کرد و بیحال چشم بستم.
در باز شد که چشم باز کردم، چند مرد وارد شدن از ترس به سکسکه افتادم.
پروفسور خندید و گفت:
_ حالا وارد مرحلهی جدیدی می شیم...
دانشمندی که دختران باکره رو میدزده و روشون آزمایشات انجام میده
https://t.me/+9_cQc3bf_R1lZDY0