اما آقایان، میدانید که عصبانیت و ناراحتی اصلی من از چه بابت ب | Samuel Beckett
اما آقایان، میدانید که عصبانیت و ناراحتی اصلی من از چه بابت بود؟ همهٔ بدبختی و اندوه در همین جاست؛ در همین نکته است؛ در همین نکتهٔ بهخصوص است: من در همان لحظه که به شدیدترین وجهی خشمم را نشان میدادم، با شرمساری و سرافکندگی پیش خودم اقرار داشتم که کوچکترین خشونتی در طبع و نهادم نیست، ابداً آدم زشتخویی نیستم؛ فقط بیهوده میترسم... و با این ابراز خشم در حقیقت سعی داشتم خود را تسلی بدهم. دهانم از شدت خشم کف میکرد؛ و با این حال اگر همان وقت مثلا عروسکی پیشم میآوردید، و یا یک حبه قند به من میدادید، خیلی ساده آرام میگرفتم و حتی چون موم نرم میشدم، اگر چه بعد از واقعه میخواستم خودم را پاره پاره کنم، و ماهها میگذشت که از ناراحتی و شرمساری شبها بیدار میماندم و دربارهٔ گذشته خیالات میساختم... بله، من اینطوری هستم.