دوستی، بهنظر پروست نفی آن انزوای علاجناپذیر است که آدمی به آ | Samuel Beckett
دوستی، بهنظر پروست نفی آن انزوای علاجناپذیر است که آدمی به آن محکوم است؛ دوستی یعنی: پذیرش کمابیشِ ترحمانگیزِ ارزشهای ظاهری. دوستی مثل رویهدوزی یا تفکیک زبالهدانها، نوعی صلاحاندیشی اجتماعی است و هیچ ارزش معنوی ندارد. برای هنرمندی که به عمق مسائل میپردازد، عدم پذیرش دوستی نه فقط منطقی، بلکه ضرورت است؛ زیرا یگانه شکوفایی ممکنِ معنوی در عمق مفهوم پیدا میکند. سائقهی هنری ماهیتی درونگرا دارد نه برون گرا. از اینرو اثر هنری بریننمونهی تنهایی است. هیچگونه برقراری رابطه ممکن نیست، چون وسایل برقراری رابطه وجود ندارد. حتی در مواقع نادری که قول و عمل از قضا میتوانند فرانمودهای راستین شخصیت باشند، این دو بههر حال به هنگام گذر از پردهی سترگ آبشار شخصیتی که رودرروی خود میبینند، قابلیت فرانمودی خود را از دست میدهند، چه خودمان حرف بزنیم و عمل کنیم - در این صورت حرف و عمل بهدست قوهی تعالی که از آن ما نیست تحریف و خالی از معنا میشود - چه به نیابت دیگری حرف بزنیم یا عمل کنیم - در این صورت حرف و عملمان فریب و دروغی بیش نیست. پروست مینویسد: "آدم سراسر عمر خود دروغ میگوید بالاخص به آنانی که عشق میورزد و بیشتر از همه به بیگانهای که خوار داشتش بیشترین عذاب را به همراه دارد؛ به خودمان. با این حال وقتی آدمی نابغه از دست یک دوجین (نیم میلیون) کودن بیریا تحقیر میبیند باید سرمشقی برای ما بشود تا بتوانیم خودمان را هم از بلای زودرنجی بیمعنیمان خلاص کنیم و هم از تأثر هتک حرمت آنچه اهانت مینامیم.