Get Mystery Box with random crypto!

شعرو دکلمه ی (هیوا)

لوگوی کانال تلگرام behroozhiva — شعرو دکلمه ی (هیوا) ش
لوگوی کانال تلگرام behroozhiva — شعرو دکلمه ی (هیوا)
آدرس کانال: @behroozhiva
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 35
توضیحات از کانال

(تقدیم به استادم)
نه شعرمن شعراست ونه قدرت من قدرتی داردبرای برقص آوردن کلمات
همه را مدیون استادی هستم که رقص قلمش
ملودی هارا به زانودرآورد
وسازهارابه خانه نشینی کشاند تامن باتوروزهابرقصم وسازهارا از خانه
نشینی به فریاد به در آورم.
#بهروزفلاحی#هیوا

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-04 06:57:42 مولانا » دیوان شمس » غزلیات »

غزل شمارهٔ ۴۴

 

در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا

ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا

چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر

خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا

من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او

وز سخنان نرم او آب شوند سنگ‌ها

زهر به پیش او ببر تا کندش به از شکر

قهر به پیش او بنه تا کندش همه رضا

آب حیات او ببین هیچ مترس از اجل

در دو در رضای او هیچ ملرز از قضا

سجده کنی به پیش او عزت مسجدت دهد

ای که تو خوار گشته‌ای زیر قدم چو بوریا

خواندم امیر عشق را فهم بدین شود تو را

چونک تو رهن صورتی صورت توست ره نما

از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند

بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا

دل چو کبوتری اگر می‌بپرد ز بام تو

هست خیال بام تو قبله جانش در هوا

بام و هوا تویی و بس نیست روی به جز هوس

آب حیات جان تویی صورت‌ها همه سقا

دور مرو سفر مجو پیش تو است ماه تو

نعره مزن که زیر لب می‌شنود ز تو دعا

می‌شنود دعای تو می‌دهدت جواب او

کای کر من کری بهل گوش تمام برگشا

گر نه حدیث او بدی جان تو آه کی زدی

آه بزن که آه تو راه کند سوی خدا

چرخ زنان بدان خوشم کآب به بوستان کشم

میوه رسد ز آب جان شوره و سنگ و ریگ را

باغ چو زرد و خشک شد تا بخورد ز آب جان

شاخ شکسته را بگو آب خور و بیازما

شب برود بیا به گه تا شنوی حدیث شه

شب همه شب مثال مه تا به سحر مشین ز پا

 
33 views03:57
باز کردن / نظر دهید
2022-07-04 06:55:48
26 views03:55
باز کردن / نظر دهید
2022-06-24 00:31:38 مولانا » دیوان شمس » غزلیات »

غزل شمارهٔ ۲۲۳۱

 

می‌دوید از هر طرف در جست و جو

چشم پرخون تیغ در کف عشق او

دوش خفته خلق اندر خواب خوش

او به قصد جان عاشق سو به سو

گاه چون مه تافته بر بام‌ها

گاه چون باد صبا او کو به کو

ناگهان افکند طشت ما ز بام

پاسبانان درشده در گفت و گو

در میان کوی بانگ دزد خاست

او بزد زخمی و پنهان کرد رو

گرد او را پاسبانی درنیافت

کش زبون گشته‌ست چرخ تندخو

بر سر زخم آمد افلاطون عقل

کو نشان‌ها را بداند مو به مو

گفت دانستم که زخم دست کیست

کو است اصل فتنه‌های تو به تو

چونک زخم او است نبود چاره‌ای

آنچ او بشکافت نپذیرد رفو

از پی این زخم جان نو رسید

جان کهنه دست‌ها از خود بشو

عشق شمس الدین تبریزی است این

کو برون است از جهان رنگ و بو
40 views21:31
باز کردن / نظر دهید
2022-05-30 22:19:13
69 views19:19
باز کردن / نظر دهید
2022-05-13 18:41:37 شاعر: فریدون مشیری


بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
81 views15:41
باز کردن / نظر دهید
2022-05-06 16:39:53
87 views13:39
باز کردن / نظر دهید
2022-04-22 11:58:36 #محمدعلی_موکری
96 views08:58
باز کردن / نظر دهید
2022-04-22 11:39:33 #غمگین

#کوردی
88 views08:39
باز کردن / نظر دهید