Get Mystery Box with random crypto!

بنفیسیات

لوگوی کانال تلگرام benfisiatt — بنفیسیات ب
لوگوی کانال تلگرام benfisiatt — بنفیسیات
آدرس کانال: @benfisiatt
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2.19K
توضیحات از کانال

Benfis.b در اینستاگرام
@Benfisiat

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2020-07-17 18:59:39
@Benfisiatt
4.0K viewsedited  15:59
باز کردن / نظر دهید
2020-05-27 18:08:47 یالا ریما
یالا ریما
دو ایت
یالا بابا
نوش جونت یه همچین پدری ریما!!
4.7K views15:08
باز کردن / نظر دهید
2020-05-27 18:08:37
@Benfisiatt
4.6K viewsedited  15:08
باز کردن / نظر دهید
2020-04-20 21:32:56 #بنفیسیات
در ستایش دوری
همین را بگوییم که جنس دلتنگیِ ساخته ی دستش با همه دلتنگی ها متفاوت است
بی‌خبری از محبوب میتواند شکل های مختلفی پیدا کند
میشود تب کرد از دوری و در تب سوخت.
میشود بیقرار شد و غرق در سکوت در درون تنها شد و صدای جهان بیرون را دیگر نشنید.میشود از غلظتِ دلتنگیِ حاصل از دوری لذت دردآوری را باهمه ی وجود حس کرد.
خیال پررنگ میشود و قسمتی از جان انگار دیگر سرجایش نیست.
تنهاییِ باشکوه ؛ غرق در دلتنگی و هجوم خلاء و نبودن و نداشتن
در ستایش دوری همین را بگوییم که بی خبری؛ یک عطش، یک دویدن مدام در قلب و یک امید دور اما شیرین و تند مثل شکلات زنجبیلی ست.
در ستایش دوری همین بس که میتوان کیفیت دلتنگی حقیقی را تجربه کرد...

@Benfisiatt


#بنفیسیات
5.5K views18:32
باز کردن / نظر دهید
2020-04-06 20:18:09 سو سپمیشم، یار گلنده توز اولماسین
ائله گلسین بلَ گئتسین آرامیزدا سوز اولماسن
ساماوارا اوت آتمیشام ایستیکانا قند سالمیشام
یاریم گدیب تک قالمیشام، نه گوزلدیر دیر یارین جانی
نه شیریندیر یارین جانی

پیاله لری رفته دی، هر بیری بیر طرفده دی
گورمه میشم بیر هفته دی، نه گوزلدیر دیر یارین جانی
نه شیریندیر یارین جانی

تمام جانمان خیس باران بود...
تمام جانمان

@benfisiatt

#بنفیسیات
4.7K views17:18
باز کردن / نظر دهید
2020-04-06 20:18:09 #بنفیسیات

مگر آن هدفون را نگذاشتی روی گوش هایم و گفتی هیس؟
آن شب آخرین بار بود که توی حیاط نشستیم
تو صاف نشسته بودی گردنت را چرخانده بودی وبااخم خیره نگاهم میکردی
از آن اخم که با لبخندمن هم تغییری نمیکرد انگار با ناخن خط میکشیدند روی مهره های کمرم تا پایین
داد زدم تا کجا باید گوش کنم
از عمد داد زدم شاید از بلندی صدا بخندی ولی نخندیدی
گفتی گوش کن
ببند اصن چشاتو
ببند ببینم
چشمانم را بستم. داشتم از سردی رفتارت عصبی میشدم.معمولا وقتی دلیل چیزی را نمیدانی بیشتر از تلخی دانستن اش هم میتواند آزارت بدهد.
دلیلش هم واضح است وقتی دلیل را نمیدانی بین زمین و هوایی .پذیرفتن، حل کردن،سازش،ناراحتی ؛ هیچ کدام را نمیتوانی انتخاب کنی
بین زمین و آسمان مانده ایی و این از هر دلیلی آزار دهنده تر است.
انگار نه انگار که من نمیخواستم آهنگ گوش کنم.میخواستم حرف بزنیم.میخواستم دستم را بگیری بین دستانت با انگشتانم بازی کنی نگاهشان کنی همان شکلی که انگار یک موجود خارق العاده توی دستانت گرفته ای تا شروع کنی به حرف زدن
تو اخم کرده بودی.و من ترسیده بودم. نه برای اینکه ترسو باشم .اخمت ناشناخته بود
اخمت که هیچ وقت به من سنجاق نمیشد.
حرف آدمها که میشد زیاد اخم میکردی ولی هیچ کدام برای من نبود.
آن شب زل میزدی توی چشمم نفس های عمیق میکشیدی با اخم خیره نگاهم میکردی و انگار ردی از پشت کمرم رد میشد.
هدفون را درآوردم پرسیدم+ قصه چیه؟
گفتی وقت قصه نیست ساعت داره از یک میگذره.مگه سرکار نباید بری؟
گفتم چرا.گفتی بخوابیم پس
استینت را گرفتم: اتفاقی که افتاده رو بگومیریم میخوابیم.
گفتی اتفاقی نیفتاده ولی علف های در آمده از بین سنگ های حیاط را هم خنداندی
داشتیم زمان را از دست میدادیم من این را خوب میفهمیدم
ولی شبیه به قسم خورده ها زبان در دهانت تکان نمیخورد
شبیه پر شده بودی بیقرار باد
گفتی محاق هدی؛ محاق
چای ات را هم نخوردی ولیوانت کنار لیوان خالی ام مانده بود.
گفتی میبینی نور اون ته ته هارو؟
مه غلیظی بود و چیزی پیدا نبود
همان چراغ ها شده بودی و مه بود
گفتم بارون میاد حتما
گفتی میریم میخوابیم
گفتم تازه سر شب لاتاست
نخندیدی با اخم خیره نگاهم کردی
گفتی سهش هدی
حسرت سهش
نشستم روبرویت
آواز حقیقت را گوش کنم بهتر نیست؟
هدفون را گذاشتم روی دستت
گفتم پنجره هاشون روشنه؛ یعنی آشتی کردن
پنجره هاشون روشنه؛ یعنی پناه یعنی مامن
میخواستم داد بزنم صبرم دارد تمام میشود ولی خب اخم کرده بودی
و حتما آن اخمی که هیچ وقت برای من نبود مگر وقتی که یخ می انداختم توی لباست و اخم و خنده ات یکی میشد حالا این لیاقت را پیدا کرده بود که دلیلی داشته باشد.
حتما لیاقت سنجاق شدن به من را پیدا کرده بود
گفتم اثرات دلتنگیه؟
خستگی کار ؟
بحث کردی با کسی؟
گفتی محاق هدی
محاق...
میدانستم پرسیدن چرا محاق کمکی نمیکند
پرسیدن حرفهایی که آدمها اگر بخواهند بگویند خودشان دهان به گفتنشان باز میکنند یک راه مستهلک است
یک مسیر نابود شده
آدمها تا وقتی خودشان نخواهند حرف نخواهند زد
سرت را برده بودی بین دستانت،پشت گردنت را فشار میدادی
گفتم سنگینه حتما.بیا بذار سرتو..پایم را نشانش دادم
سرم سنگینه آمدم بگویم من هم کامل یخ بسته ام
سرت را چرخاندی نگاهم کردی.نمیدانم التماس بود خستگی بود یا نیاز
ولی مطمئئن بودم جز اینها نیست
امید داشتم حرف بزنی.چیز جدیدی بود.قبلا تجربه اش نکرده بودیم.
سرت را آوردی بالا
گفتی پناه برده بودم
محاق
قلبم تند میزد وتو داشتی عرق میکردی
و همین کافی بود برای نبودن انصاف در این مکالمه ی بی صدا
چشمانم پر شده بود برگشتی نگاهم کنی
خشک ماندی گفتی الهِی که ...
آمدی که اشک به گونه هم نرسد ولی بجایش حرفت را خوردی و شروع کردی به راه رفتن
بریم بخوابیم کار نداری مگه تو فردا
باران شروع شده بود
داشتیم خیس میشدیم
قطره های باران می افتاد و میرفت بین موهایت
قطره های باران می افتاد روی صورتم
امید مگر همان نیست که زمان را به کمکش میگذرانیم؟
باران تند تر میشد
گفتی مردود
گفتم چی؟چی مردود؟
پازل طراحی میکردی
محاق
مردود
به پنجره ی نارنجی خانه روبرو غطبه میخوردم
مطمئن بودم حالشان خیلی خوب است
عصر توی کوچه خنده های دختر و پلاستیک های خرید را در دستشان دیده بودم
نشسته بودی لب باغچه
سرت پایین بود بین دستانت
گفتم نگو محاق بگومهجوری ،بگو دلتنگی ولی بقا، بگو غریق غرق شده ، بخوان کوچه لره سوسپمیشم
سرت را بالا آوردی خیره با بغض نگاهم کردی گفتی مهجوری ، دلتنگی ولی بقا، غریق غرق شده و خواندی با همان بغض
کوچه لَرَه سو سپمیشم، یار گَلَنده توز اولماسین
ائله گلسین بلَ گئتسین آرامیزدا سؤز اولماسن
ساماوارا اوت آدمیشام ایستیکانا قند سالمیشام
یاریم گِئدیب تک قالمیشام

نَه گوزلدیر دیر یارین جانی، نَه شیریندیر یارین جانی
پیاله لری رفته دی هر بیری بیر طرفده دی
گورمه میشم بیر هفته دی، نَه گوزلدیر دیر یارین جانی
نَه شیریندیر یارین جانی

کوچه لره
4.2K views17:18
باز کردن / نظر دهید
2020-04-06 20:15:49
3.5K views17:15
باز کردن / نظر دهید
2020-01-29 00:35:29 @Benfisiatt
با صدای بلند گوش کنید ...
4.9K viewsedited  21:35
باز کردن / نظر دهید
2020-01-29 00:30:34
#بنفیسیات

در تمجید کیفیت همین بس که
شاملو توی یکی از مصاحبه هاش میگه
من پیش از آیدا‌، اصلا زنی را نمی شناختم.
با اینکه آیدا همسر سوم شاملو بوده
اینکه کسی میاد که بالاتر از نهایت استاندارد هاییه که فکرشو میکردی
کسی که قواعد رو برات عوض میکنه
درهایی رو به روت باز میکنه که تا قبل اون دیوار بودن
چیزهایی رو یادت میده که نمیدونستی وجود دارن
این کیفیت رو فقط یکبار توی زندگیت تجربه میکنی و وقتی داری مزه مزه ش میکنی ؛ همون موقع میدونی که این نهایتشه
لازم نیست زمان بگذره
اصلاً لازم نیست زمان بگذره تا ارزشش بهت ثابت بشه
که بگی چی بود‌‌‌...چقدر خوب بود...
همون موقع هوشیاری که نهایت چیزی که وجود داره رو تو داری
واسه همینم هست که عاشق میترسه
وقتی بهترین رو داری میترسی از دست دادن
غیر از اون باشه ترسی وجود نداره
توی عشق ؛ توی اون کیفیت نیازی به کلمه ها نداری برای شناختن ‌، فهمیدن ،لمس کردن
ابزارهای دیگه ایی هستن که تا دچارشون نشی متوجه نمیشی که وجود دارن...
واسه همینم روزی که از دستش بدی حرف زدن با آدمها کلافه ت میکنه
چون بی فایده ست
چون میدونی راجب یک موضوع واحد حرف نمیزنین
تو فقط در کنار اون کیفیت عریان ترین هستی
و وقتی تجربه ش میکنی میگی قبل از اون آدم هیچ زن یا مردی رو نمی شناختم ...

@،Benfisiatt


#بنفیسیات
5.3K views21:30
باز کردن / نظر دهید
2020-01-29 00:29:54
3.9K views21:29
باز کردن / نظر دهید