گفتم: [ترانهے چشـمان غزلخوانت جیــغ زدن یکرنگ مـابین لبانت حرکت مچدست و حلـول لاکهایت رقاصی دختـرکی میان گیسوانت منحنی لاینحلِ هندسـه اندامت تلفظ لوندانهے حروف الفبـایت فراز و فرود اصـوات خندههایت ظهور چند عطارے در تاروپودهایت سبک لامذهب راهرفتن مدل وارت کودکبازیگوشدرون و اداواطوارت بندبهبند این اوصاف طولودرازت جزئیات زنانهے فاشِ ناپیدایت؛ ازاینلحظه، لمحـه، بهقدر یک نفس فاش من باشد و ناپیداے اغیارت!]
نمنمک لبزدے: [زَوَّجْتُكَ نَفْسی نَفْسی، یعنیخودم را، تمام خودم را اشتراک میگذارم تنها با شما... و احدے به اینمیثـاق راه ندارد! ]
آخرینکلماتم بههمراه انقباضرگ: [الهی شعور همسرانهات پُر برکت بیا قسم یادکنیم به کلمهے همسر؛ سرمـــــان برود، قولــــــمان... ابداََ!]