تاملی در پیوند میان خوشبختی فردی و جمعی محمد خیرآبادی | کمپین مبارزه با بیشعوری
تاملی در پیوند میان خوشبختی فردی و جمعی
محمد خیرآبادی
در جامعهای که انسانها از هر نظر در رنج و سختی به سر میبرند و زیر بار فقر و بیعدالتی و ظلم زندگی میکنند، آیا میشود درباره خودشکوفایی و رشد و توسعه فردی سخن گفت؟ آیا در جهان پر از جنگ و خونریزی که سیاهی و تباهی همه جا را فرا گرفته میتوان درباره احساس بهروزی و خوشبختی صحبت کرد؟ یعنی وقتی بهروزی و خوشبختی جمعی وجود ندارد آیا بهروزی و خوشبختی فردی ممکن است؟ بعضیها میگویند "نه، هرگز نمیشود در جامعه و جهان پر از سیاهی و بدبختی درباره شکوفایی و رشدیافتگی و بهروزی فردی حرف زد " و عدهای هم میگویند "بله، مسلماً میتوانیم در میان تلخیها و تباهیها هم از بهروزی و خوشبختی فردی سخن بگوییم".
هر دو دسته به یک نکته مشترک اشاره میکنند و آن اینکه بهروزی و تیرهروزی امری مُسری است. یعنی غم و یاس و بدبختیِ اطرافیان، ما را غمگین و ناامید و بدبخت میکند و شادی و امید و خوشبختی آنها، ما را خوشحال و امیدوار و خوشبخت میسازد. آنهایی که میگویند در جامعه پر از سیاهی و تباهی نمیشود خوشبخت بود، معتقدند که همه جا را رنج و فقر و ظلم گرفته و به همه سرایت کرده، در نتیجه دیگر نمیتوان در چهاردیواری خود را محصور کرد و خوشبخت بود. به نظر حرف درستی است. آنهایی که معتقدند هنوز میتوان از بهروزی و خوشبختی حرف زد، میگویند هر انسان رشد یافته و خوشبخت میتواند رشدیافتگی و خوشبختی را به اطرافیان خود تسری دهد. نمونهاش آندره ژید که در "مائدههای زمینی" چنین استدلال میکند: "در این کره خاکی، چنان کوههایی از تیرهروزی، رنج و عذاب، فقر و وحشت وجود دارد که آدم خوشبخت نمیتواند به آن فکر کند و از خوشبختی خود شرمسار نگردد. با این حال اگر کسی خودش خوشبخت نباشد نمیتواند کاری برای سعادت دیگران بکند. من تعهدی لازمالاجرا در خود احساس میکنم که خوشبخت باشم".
اما به نظر میرسد دنیا سیاه و سفید نیست و ما با دو وضعیت "بدبختی" و "خوشبختی" روبرو نیستیم. ما در یک طیف و روی یک محور مختصات قرار داریم و زندگی یک "شدن" و حرکت دائمی است. ما در هر لحظه و در هر زمان باید این را بسنجیم که به کدام طرف طیف و به کدام سوی محور در حرکتیم؟ به سوی سیاهیها یا به سوی روشنیها؟ ملاک قضاوت این نیست که اکنون چه وضعیتی داریم، خوشبختیم یا بدبخت، بلکه ملاک این است که به کجا داریم میرویم؟ اگر به سوی روشنی و بهروزی میرویم یعنی داریم از لحاظ انسانی رشد میکنیم و توسعه مییابیم و اگر به سوی تیرگی و تیرهروزی میرویم یعنی داریم پسرفت میکنیم و عقب میرویم.
حال چگونه میتوانیم بفهمیم که به سوی روشنی و خوشبختی میرویم یا به سوی تیرگی و بدبختی؟ وقتی که خوشبختیمان را به خوشبختی دیگران پیوند بزنیم، وقتی که خوشبختی ما بتواند به سعادتمند شدن دیگران کمک کند، وقتی که شادی درونی و رضایتمان از زندگی به شادی و رضایت انسانهای دیگر متصل باشد و وقتی که در رشد و توسعه دیگران فعال و سهیم باشیم، در این صورت حتی در جامعه پر از فقر و ظلم و تیرگی هم ما میتوانیم از خوشبختی به این معنا سخن بگوییم. یعنی اگر نگرش ما به خوشبختی به گونهای باشد که آن را در پیوند با خوشبختی دیگران بدانیم و رشد و شکوفایی و بهروزی ما بتواند در راستای رشد و شکوفایی و بهروزی دیگران تعریف شود، آن وقت میتوانیم نتیجه بگیریم که سخن آندره ژید درست است و نه تنها سخن گفتن از رشد فردی، بهروزی و خوشبختی ممکن است بلکه پیگیری آنها به رشد و توسعه اجتماعی و بهروزی و خوشبختی جمعی میانجامد.