2022-11-04 20:31:03
ناجی مملکت یا شیطان ترایدنت، نگاهی به شخصیت حقیقی رابرت براثیون، قسمت اولغاصب، پادشاه چاق، پادشاه فاحشه باز، این ها همگی القاب رابرت براثیون بود، رابرتی که ما در سریال و بخش عظیمی در کتاب ها خواندیم. لاکن هیچ گاه کسی به طور کامل شخصیت واقعی وی را واکاوی نکرد، هرگز به اعماق وجود وی نگاه نکردیم، مردی که زمانی پادشاه طوفان و شیطان ترایدنت لقب گرفت چگونه به این سرنوشت رسید، همانطور که در رویاهای ند به وی میگوید، او یک تاج فتح کرد، چگونه به دست یک گراز کشته شد؟ چطور ممکن است یک شخص همزمان قهرمان زندگی فردی مانند ند استارک باشد و همچو یک فرد ظالم در دیدگاه ویسریس تارگرین دیده شود؟
شاید همه ما از رابرت به عنوان شخصیتی خوشگذران، فردی بیخیال، پادشاهی بد و فردی بی توجه یاد کنیم، اما چه کسیست که بگوید کوچک ترین نکات مثبت و منفی اخلاقی بی دلیل‌اند و ریشه در زندگی گذشته افراد ندارند؟
برای رابرت نیز چنین است، ریشه تمام اشتباهات و تغییرات و جزئیات اخلاقی وی در کودکی‌اش دیده میشود، جنگجویی افسانه ای که دشمنان عاشقش میشدند و نزدیکانش اورا میپرستیدند. لاکن بگذارید مقداری عقب تر برویم تا با شخصیت او به طور کامل آشنا شوید.
رابرت براثیون، فرزند ارشد استفن براثیون دوست صمیمی و قسم خورده لرد تایوین لنیستر و پادشاه ایریس تارگرین، در سال ۲۶۲ پس از فتح با موهایی به سیاهی شب و چشمانی آبی همچون اقیانوس به دنیا آمد، دقیقا مانند نیاکانش.
در دوران کودکی اش به ایری و تحت نظر جان ارن فرستاده شد، همانجا بود که رابرت ند استارک را شناخت و به شدت با یک دیگر صمیمی شدند، همانطور که جان ارن برای هر دوی آنها همچو پدری دوم بود.
در دوران اقامت وی در ایری او به طور مداوم به استورمزاند نیز سفر میکرد، در یکی از این سفر ها در یک تورنومنت شوالیه شد اما از سر باریستان شکست خورد. پس از رسیدن به سن قانونی و مردانگی او زمان خود را به دو بخش حضور در ایری و استورمزاند تقسیم کرد، اما ضربه اول به جوان با اصالت و جانشین پدرش زمانی خورد که وی همراه برادرش استنیس بر روی دیوار های قلعه شان ایستاده و به کشتی پدر و مادرش مینگرید، کشتی ای که در خلیج کشتی شکن در حال حرکت برای پهلو گرفتن است، رابرت ۱۶ ساله و استنیس ۱۴ ساله با ذوق منتظر دیدن والدینشنان پس از مدتی بسیار طولانی اند، لاکن خدای غریبه این دیدار را منع میکند، او انتظارشان را ابدی میکند و موج های کشتی شکن بار دیگر طعمه خود را از روی آب ها شکار میکنند. استفن براثیون و همسرش هردو همراه کشتی غرق میشوند و رابرت تمام مدت شاهد آن بوده، بدون اینکه بتواند کاری کند.
همه ما برای برخورد با سختی ها و ناراحتی هایمان راهکار های متفاوتی داریم، عده ای مانند استنیس خود را غرق در اندون و سکوت و درونگرایی میکنند، عده ای نیز همچو رابرت ذره ای از ناراحتی بر صورت خود نمایان نمیکنند، درد و رنج را پشت خنده های بلند، جام های شراب و بیخیالی پنهان میکنند، اما او تنها کودکی ۱۶ ساله بود که ذوق دیدار دوباره با پدر و مادرش به حس غم و اندوه یتیم بودن مبدل شد.
وی پس از مرگ پدر و مادرش لرد استورمزاند و سرزمین های طوفان شد، در حالی که تنها خانواده اش برادری غمگین همچو استنیس و کودکی خردسال به نام رنلی بود. رابرت آرامش را در میان آنها نیافت، بلکه آن را در میدان تمرین و جنگیدن، شراب، فاحشه ها و ایری یافت، در کنار جان ارن و برادرش ند، و حاصل آن نیز یک دختر حرامزاده به نام میا استون بود.
مدتی نگذشت که او با لیانا اشنا شد، دختری به زیبایی الهه‌ها که تنها در قصه ها همانندشان را میبینیم، رابرت نیز همچو دیوانه ها عاشق او شد و پدر لیانا، لرد ریکارد آنها را نامزد کرد. لیانا همواره متوجه میزان عشق رابرت به خود بود، اما به خاطر دختر حرامزاده اش گمان میکرد او هرگز به یک تخت وفادار نخواهد ماند، اما پسر خوشگذران و یاغی براثیون پس از نامزدی هیچ دختری را به بستر خود نبرد.
روز ها گذشت و در سال ۲۸۱ و تورنومنت بزرگ هرنهال رابرت نیز همراه لیانا و استارک ها در انجا حضور یافت و در مسابقات شراب خوری پیروز شد. او همچنین قسم خورد تا ماسک شوالیه ماسک دار را بردارد اما در نهایت این افتخار به عموزاده او پرنس ریگار رسید.
سپس ریگار با قهرمانی در تورنومنت از کنار همسر خود گذشت و تاج ملکه زیبایی را به لیانا تقدیم کرد. دختری که رابرت به خاطر او سعی در تغییر خود داشت، دختری که عشقش باعث میشد رابرت قدرتمند تر شود.
عده ای میگویند که رابرت تنها خندیده و گفته که ریگار وظیفه اش نسبت به لیانا را انجام داده، چرا که تنها او لایق تاج ملکه زیباییست. اما افرادی که اورا بهتر میشناختند میندانستند او این حرکت را به عنوان توهینی بزرگ برداشت کرده و نسبت به ریگار کینه ای عمیق در قلب خود جای داده.
#Article | #DemonOfTrident
is.gd/H4FABr
For More: @Black_Fyre
2.8K viewsomid, edited 17:31
B
