2023-06-10 21:52:34
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
*قصهی جعفر آقا* :
این شمهای از دزدیهای سبک جدید، موسوم به رانتخواری است!!
جعفر آقا مرد فقیری است، برادری بنام مسلم دارد که اخیرا جزو مسئولین شهرداری است،
جعفر یک روزی خانمش از نداری و بی چیزی به او گفت که پیش برادرش برود، شاید کمکی به حال او کند.
جعفر هم نزد برادرش رفت و وضع مادی بدش را برای برادر تعریف کرد واز او کمک خواست.
برادرش پس از اندکی تامل گفت:
فردا صبح یک سری بزن دفترم.
فردا صبح جعفر سر موقع رسید.
برادرش، آقا مُسلم گفت: تو اینجا در دفتر ساکت بنشین و هیچ حرفی نزن!!
آقا مُسلم بدون معطلی با یکی از پیمانکاران بزرگ تماس گرفت و گفتش که
متاسفانه کاری که قرار بود به تو بدهیم نصیب پیمانکاری دیگر شده است!
پیمانکار متحیر وسرگردان شد! و گفت چرا این کار کردید؟ آقا مسلم شما قبلا قولش و به من داده بودی و من تمام دم و دستگاهها را آماده کردهام.!!
آقا مسلم گفت:
که اتفاقا آن کسی که کار را بهش محول کردیم در دفترم نشسته حی وحاضر اینجاست، شما هم تشریف بیاورید شاید به تفاهم رسیدید.
پیمانکار هم از راه رسید و بدون مقدمه رو به جعفر کرد و گفت من به این مناقصه شدیداً احتیاج دارم، چقدر پول بدم که صرفنظر کنی و کنار بروی؟ جعفر هاج و واج مانده بود نمیدانست چه بگوید!
آقا مسلم مدیر کل ما میانجیگری کرد و گفت:
بابا سه میلیاردتومان بهش بده قال قضیه را بکن تموم بشه!
آنهم پذیرفت وچک را در وجه حامل نوشت وتقدیم کرد.
وقتی که پیمانکاررفت،
آقا مسلم چک را گرفت و یک میلیارد به حساب خود و دو میلیارد به حساب برادرش واریز کرد.
آقا جعفر وقتی به خانه برگشت خانمش ازش پرسید:
که چکار کردی؟
برادرت چیزی کمک کرد؟
جعفر گفت:
*والله چی بگم!
راستش، خدایی برادرم توی روز روشن از من یک میلیارد تومان دزدید......* !!!
بهلول مجموعه حکایات و سخن بزرگان
https://telegram.me/joinchat/Bi0OgD-e1oN8kBQCBJSQqg
1.3K views18:52