Get Mystery Box with random crypto!

@BOOK_LIFE وقتی جوان بودم، قایق‌سواری را خیلی دوست داشتم. ی | کتاب و زندگی

@BOOK_LIFE

وقتی جوان بودم،
قایق‌سواری را خیلی دوست داشتم.
یک قایق کوچک هم داشتم
که با آن در دریاچه قایق‌سواری می‌کردم
و ساعت‌های زیادی را آنجا به تنهایی می‌گذراندم.

در یک شب زیبا و آرام،
بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم،
درون قایق نشستم و چشم‌هایم را بستم.

در همین زمان،
قایق دیگری به قایق من برخورد کرد.

عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایقم،
آرامش مرا به هم زده بود دعوا کنم،
ولی دیدم قایق خالی است!

کسی در آن قایق نبود که با او دعوا کنم
و عصبانیتم را به او نشان دهم.
حالا چطور می‌توانستم
خشم خود را تخلیه کنم؟
هیچ کاری نمی‌شد کرد!

دوباره نشستم و چشم‌هایم را بستم.
در سکوت شب کمی فکر کردم.
قایق خالی برای من درسی شد.

از آن موقع اگر کسی
باعث عصبانیت من شود،
پیش خود می‌گویم:
این قایق هم خالی است...!

زندگی کن! | مترجم: #امیررضا_آرمیون