Get Mystery Box with random crypto!

#داستان‌کوتاه #بچه‌ی_مردم (قسمت اول) خوب من چه می‌توانستم ب | Book_tips


#داستان‌کوتاه

#بچه‌ی_مردم (قسمت اول)

خوب من چه می‌توانستم بكنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگه دارد. بچه كه مال خودش نبود. مال شوهر قبلی‌ام بود كه طلاقم داده بود و حاضر هم نشده بود بچه را بگیرد. اگر كس دیگری جای من بود چه می‌كرد؟ خوب من هم می‌بایست زندگی می‌كردم. اگر این شوهرم هم طلاقم می‌داد چه می‌كردم؟ ناچار بودم بچه را یك جوری سر به نیست كنم. یك زن چشم و گوش بسته، مثل من، غیر از این چیز دیگری به فكرش نمی‌رسید، نه جایی را بلد بودم، نه راه و چاره‌‌ای می‌دانستم. نه اینكه جایی را بلد نبودم. می‌دانستم می‌شود بچه را شیرخوارگاه گذاشت یا به خراب شده دیگری سپرد. ولی از كجا معلوم كه بچه مرا قبول می‌كردند؟ از كجا می‌توانستم حتم داشته باشم كه معطلم نكنند و آبرویم را نبرند و هزار اسم روی خودم و بچه‌ام نگذارند؟ از كجا؟ نمی‌خواستم به این صورت‌ها تمام شود. همان روز عصر هم وقتی كار را تمام كردم و به خانه برگشتم و آنچه را كه كرده بودم برای مادرم و دیگر همسایه‌ها تعریف كردم؛ نمی‌دانم كدام یكی‌شان گفتند «خوب، زن، می‌خواستی بچه‌ات را ببری شیرخوارگاه بسپری. یا ببریش دارالایتام و…» نمی‌دانم دیگر كجاها را گفت. ولی همان‌وقت مادرم به او گفت كه «خیال می‌كنی راش می‌دادن؟ هه!» من با وجود اینكه خودم هم به فكر اینكار افتاده بودم،‌ اما آن زن همسایه‌مان وقتی این را گفت، باز دلم هری ریخت تو و بخودم گفتم «خوب زن، تو هیچ رفتی كه رات ندن؟» و بعد به مادرم گفتم «كاشكی این كارو كرده بودم.» ولی من كه سررشته نداشتم. من كه اطمینان نداشتم راهم بدهند. آنوقت هم كه دیگر دیر شده بود. از حرف آن زن مثل اینكه یك دنیا غصه روی دلم ریخت. همه شیرین زبانی‌های بچه‌ ام یادم آمد. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم. و جلوی همه در و همسایه‌ها زار زار گریه كردم. اما چقدر بد بود! خودم شنیدم یكیشان زیر لب گفت «گریه هم می‌كنه! خجالت نمی‌كشه…» باز هم مادرم به دادم رسید. خیلی دلداریم داد. خوب راست هم می‌گفت، من كه اول جوانیم است چرا برای یك بچه اینقدر غصه بخورم؟ آن هم وقتی شوهرم مرا با بچه قبول نمی‌كند. حالا خیلی وقت دارم كه هی بنشینم و سه تا و چهار تا بزایم. درست است كه بچه اولم بود و نمی‌باید اینكار را می‌كردم؛ ولی خوب،‌ حالا كه كار از كار گذشته است. حالا كه دیگر فكر كردن ندارد. من خودم كه آزار نداشتم بلند شوم بروم و این كار را بكنم. شوهرم بود كه اصرار می‌كرد.

ادامه دارد...

#جلال_آل‌احمد


@book_tips