من #معلم هستم من معلم هستم آنچه آموختهام با سخاوتمندی به تو | Book_tips
من #معلم هستم
من معلم هستم آنچه آموختهام با سخاوتمندی به تو میآموزم به تو میآموزم الف ايمان را تا كه روحت با آن نور و صيقل يابد.
به تو میآموزم که چطور فعل مجهول «ستمها شده است» فاعلش معلوم است بشناسش که ستمکش نشوی. با ستم هیچ مساز با ستمگر بستیز.
به تو میآموزم که اگر ما همه یک تن بشویم یک تن تنها نیست که ستمدیده شود.
به تو میآموزم هر کجایی سخن از زور و زر است حرف ربط آنجا نیست.
به تو میآموزم که گذشت آن زمانها که کلام کنج زندان دهان من و تو میپوسید حرف را باید زد به زبان همهکس.
به تو میآموزم كه چطور بر رخ اطلس انسانيت، رنگها بیمفهوم مرزها بیمعنیست، و تو هم در تاريخ جایپايی داری.
به تو میآموزم كه چطور عشق را در دل خود ضرب كنی، و سپس بر همگانش تقسيمش و چطور نا مساویها را، به تساوی بكشی.
به تو میآموزم لحظههای گذران هستی چه بهايی دارند. هر زمان گلبرگی، از گل عمر من و تو به زمين میافتد. پس بيا... پس بيا بوی خوش خوبی را، به همه هديه كنيم.
نوگلم، فرزندم ای سراپا همه شوق تو بخواه تو بپرس تا كه تعريف كنم بینهايتها را