بیماری به نام ویکتور را به خاطر دارم که تقریباً یک ماه روی او | 📚 کتابخوانی 📚
بیماری به نام ویکتور را به خاطر دارم که تقریباً یک ماه روی او آزمایش انجام دادم. او به دیدن من میآمد، زیرا تقریباً سه هفته قبل از اولین ویزیت، دست چپش از زیر آرنج قطع شده بود.
اولین تشخیص من این بود که او از نظر عصبی هیچ مشکلی ندارد: مغرش سالم و ذهنش طبیعی بود، بر اساس حس ششم، از او خواستم چشمهایش را ببندد و با کیوتیپ شروع کردم به زدن ضربههای آهسته به قسمتهای مختلف بدنش و از او خواستم بگوید که با زدن این ضربهها چه احساسی پیدا میکند و در کجای بدنش چنین احساسی دارد. جوابهایش طبیعی و درست بود تا اینکه شروع به ضربه زدن به سمت چپ صورتش کردم.
اتفاق خیلی عجیبی افتاد.
گفت: "دکتر، این ضربه را روی دست خیالیام احساس میکنم. دارید رو انگشت شستم ضربه میزنید." از چکش مخصوص زانو برای ضربه زدن به قسمت پایین فک او استفاده کردم.
پرسیدم: "حالا چطور؟"
گفت: " احساس میکنم جسم تیزی در حال حرکت از انگشت کوچک دستم به سمت کف دستم است.
با تکرار این کار متوجه شدم که نقشه کاملی از دست قطع شده روی صورت او وجود دارد.
این نقشه به طرز شگفت آوری دقیق و ثابت بود و روی آن نقشه، محدوده انگشتان دست به وضوح ترسیم شده بود. کیوتیپ مرطوب را روی گونهاش فشار دادم و قطرهای آب از کیوتیپ مثل اشک روی صورتش سرازیر شد. احساس او از حرکت آب روی گونهاش به سمت پایین، طبیعی بود، اما او ادعا میکرد که میتواند غلتیدن قطره آب روی دست خیالی خود را احساس کند. او حتی با استفاده از انگشت اشاره دست راستش مسیر غلتیدن قطره آب را در فضای خالی دست بریدهاش دنبال میکرد. از روی کنجکاوی از او خواستم تا بخش باقی مانده دست قطع شدهاش را بالا ببرد و با دست فانتوم به سقف اشاره کند. در کمال تعجب، قطره بعدی آب را که روی عضو فانتوم حرکت میکرد را احساس کرد، چیزی که بر خلاف قانون جاذبه است.
ویکتور گفت که تا پیش از این، هیچ وقت متوجه وجود این دست مجازی روی صورتش نشده است، اما به محض اینکه از وجود آن آگاه شد، راهی برای استفاده مناسب از آن یافت: به گفته او هر وقت کف دست خیالیاش میخارد اتفاقی همیشگی که او را عصبانی میکند- با خاراندن محل متناظر با آن روی صورتش، آن را تسکین میدهد.
معرفی کتاب
کتاب : #مغز_سخن_چین | نویسنده : #راما_چاندران | ترجمه : #معصومه_ملکیان | صفحهٔ 67 و 68 | انتشارات سایلاو