Get Mystery Box with random crypto!

رئیس دانشکده پزشکی در مسیری راه می‌رود، اما قبل از رسیدن به مق | 📚 کتابخوانی 📚

رئیس دانشکده پزشکی در مسیری راه می‌رود، اما قبل از رسیدن به مقصدش پایش روی پوست موزی می‌رود، لیز می‌خورد و می‌افتد. اگر سرش بشکند و خون جاری شود، به کمک او می‌شتابید و با آمبولانس تماس می‌گیرید. نمی‌خندید. اما اگر او بلند شود در حالی که صدمه‌ای ندیده و پوست موز را از روی شلوار گران قیمتش بردارد، از خنده می‌ترکید.

اصطلاحاً به آن کمدی بزن بکوب یا اسلپ استیک گفته می‌شود. تفاوت اصلی در اینجاست که در حالت اول، زنگ خطری واقعی وجود دارد که نیاز به توجه فوری را اعلام میکند. اما در حالت دوم، این زنگ خطر کاذب است و شما با خندیدنتان به اطرافیان این موضوع را اطلاع می‌دهد که منابع خودشان را برای کمک رسانی هدر ندهند. این سیگنال طبیعت است که می‌گوید "اوضاع خوبه، مشکلی نیست".

چیزی که هنوز توضیح داده نشده مسئله خوشحالی از ناراحتی فردی دیگر است. (به طور کلی، نوعی هیجان پیچیده است که در آن فرد به جای همدردی با ناراحتی و بدبیاری افراد دیگر از ناراحتی آن‌ها، خوشحال می‌شود. م)

چگونه این موضوع می‌تواند دلیل خنده‌های میکی را توضیح دهد؟ این مسئله را در آن زمان نمی‌دانستم، اما سال ها بعد بیمار دیگری به نام دوروتی را دیدم که مبتلا به چیزی شبیه سندرم "خنده از درد" شده بود. سی تی اسکن کامپیوتری) او نشان می‌داد که یکی از مسیرهای درد در مغزش آسیب دیده است.

اگرچه ما درد را یک حس واحد تصور می‌کنیم، اما در واقع چندین لایه دارد.

حس درد ابتدا در ساختار کوچکی به نام اینسولا پردازش می‌شود. اینسولا در زیر لوب تمپورال در هر دو طرف مغز قرار گرفته است.

اطلاعات مربوط به درد از اینسولا به سینگولیت قدامی در لوب‌های فرونتال فرستاده می‌شود. اینجاست که شما ناخشنودی واقعی - رنج و ترس از درد - را همراه با انتظار خطر احساس می‌کنید. اگر این مسیر قطع شود، همان طور که در دوروتی و احتمالاً در میکی اتفاق افتاده بود، اینسولا همچنان حس اولیه درد را ایجاد می‌کند، اما به رنج و ترسی که انتظار آن می‌رود، منجر نمی‌شود :

سینگولیت قدامی این پیام را دریافت نمی‌کند و عملاً می‌گوید "همه چیز مرتب است، مشکلی نیست".

به این ترتیب ، در اینجا دو عامل مهم برای خنده داریم : علامت ملموس و قریب الوقوعی که زنگ هشدار آن (از اینسولا) به صدا در می‌آید و به دنبال آن این نتیجه گیری (از سکوت سینگولیت قدامی) که می‌گوید "چیز مهمی نیست". بنابراین، بیمار بی اختیار می‌خندد.

همین مسئله در مورد قلقلک دادن صدق می‌کند. فرد بزرگسال تنومندی به شکلی تهدید آمیز به کودکی نزدیک می‌شود. کودک به عقب می‌رود، اسیر شده و کاملاً در چنگال گرندل غول پیکر افتاده است. بخش غریزی وجود او- نخستی درونی‌اش، او را به فرار از دست عقاب‌ها و جگوارها و پیتون‌ها ترغیب می‌کند (ای وای من!)- جز اینکه اوضاع را به این صورت تفسیر کند کار دیگری از دستش بر نمی‌آید. اما ناگهان مشخص می‌شود که آن هیولا آرام و مهربان است.

معرفی کتاب

کتاب : #مغز_سخن‌_چین | نویسنده : #راما_چاندران | ترجمه : #معصومه_ملکیان | صفحهٔ 88 و 89 | انتشارات سایلاو