#رمان_رئیس_بزرگ #نوشته_حانیه_یعقوبی #936 - مامانم ؟!...چر | قفسه کتاب
#رمان_رئیس_بزرگ #نوشته_حانیه_یعقوبی #936 - مامانم ؟!...چرا ؟!....نیازی نبود که.... میان حرف هانا آمد و در حالی که از گوشه چشم ، دلخور به او نگاه میکرد گفت : - دیروز وقتی برای سوپرایزت صحبت میکردیم.....یهو گفت.... یه دکتر زنان معروف تو پاریس هست ، که…