Get Mystery Box with random crypto!

#رمان_رئیس_بزرگ #نوشته_حانیه_یعقوبی #988 *** روی میز خم | قفسه کتاب

#رمان_رئیس_بزرگ

#نوشته_حانیه_یعقوبی

#988

***

روی میز خم شده بود و به نقشه ی منطقه ای که هتل کازابلانکا در ان قرار داشت، نگاه میکرد.

بعد از فرود با کمی گشتن توانستند خانه ی امنی در منطقه ای نزدیک به هتل پیدا کنند.

طبق قرارشان تا یک ساعت دیگر کارلوس و صوفیا به انها ملحق می شدند.

در ظاهر با دقت به نقشه نگاه میکرد اما در سرش تمام احتمالات درباره نقشه ای که به ذهنش رسیده بود را می کشید.

ان قدر درگیر فکر بود که آمدن هانا به اتاق و حضورش را حس نکرد. تا اینکه هانا دستش را گرفت.

گرمای دست او را که حس کرد قامت راست کرد و باتعجب به هانا که با نگاه گرمش به او خیره شده بود نگریست.

در دست دیگر هانا آبمیوه خنکی قرار داشت که ان را به دست دیاکو داد. طبق معمول در کوره آتش می سوخت.

دیاکو زیر لب تشکر کرد و آبمیوه را لاجرعه سر کشید. تازه آن لحظه بود که متوجه عطش زیادش میشد.

نگاه هانا به نقشه ی روی میز افتاد. که گفت:

- داری برای هتل نقشه میکشی؟!

دیاکو لیوان ابمیوه که حالا خالی بود را پایین آورد و در حالی که کنار لبش را زبان میزد، سر تکان داد.

هانا دوباره پرسید:

_ حتما میخوای یه جوری وارد و خارج بشیم که نه شناسایی بشیم...... نه رئیس بزرگ بهمون شک کنه.... و هم اون جعبه رو پیدا کنیم!....درسته؟!

با نگاه آرامش حرف هانا تایید کرد. و ادامه داد:

- باید کاری کنیم یه درصدم شکش سمت ما نره.....فکر کنه یکی از دشمناش جای جعبه رو پیداکرده.... اول میخواستم بندازم گردن مافیای اسپانیا ولی....قطعا اونور جاسوس داره.... وقتی بفهمه کار اونا نیست، فکرش میاد سمت من

- این همه ادم تو اون مافیاست.... چرا بند کرده به تو؟!

-منو فرستاده بود برای مذاکره ی یکی از معامله هاش پاریس... الان دو روز گذشته.... جوردانو یه سره پیغام پسغام میفرسته که چیشد معامله؟!.... مذاکره رو بردم و تموم شد اما برای اینکه بپیچونمش گفتم مذاکره طول کشیده!

- با کی مذاکره کردی؟!

-اسمش ویلیام دیکنز... کارتینر مواد مخدر بزرگی داره.... رییس بزرگ مواداشو میخواست.... منو فرستاد براش بخرم

هانا تازه قضیه دیسکو را فهمید. که دیاکو اضافه کرد:

- اگه تا فردا برنگردم... رئیس بزرگ بدجور بهم شک میکنه.... مخصوصا که دیروز جیمز وقتی داشتی تلفنی حرف میزدی با جوردانو... الکی لوکشین امریکا برات زد و حالا افتادن پی تو اونور کره زمین

-اگه تو دیر کنی.... فکر میکنه من پیش توام

- این دزدی رو هم به پای من می نویسه!.... عملا لو میریم



رمان رئیس بزرگ و چنل رو به دوستانتون معرفی کنید



@Bookscase