فضیل رسان گفت پس از شهادت زید بن علی خدمت حضرت صادق رسیدم مرا داخل اطاق عقب برده فرمود فضیل عمویم شهید شد؟ عرضکردم: آری فدایت شوم. فرمود خدا او را رحمت کند مؤمن و عارف و عالم و راستگو بود اگر پیروز میشد بعهد خود وفا میکرد اگر زمامدار میشد میدانست باید چه کند و در اختیار که بسپارد. عرضکردم آقا اجازه میدهی برایت شعری بخوانم؟ فرمود: صبر کن دستور داد پرده بیاویزند و دربها را باز کنند بعد فرمود بخوان و من شروع کردم بخواندن. لام عمرو باللوی مربع طامسة اعلامه بلقع لَمَّا وَقَفْتُ الْعِیسَ فِی رَسْمِهِ- وَ الْعَیْنُ مِنْ عِرْفَانِهِ تَدْمَعُ- ذَکَرْتُ مَنْ قَدْ کُنْتُ أَهْوَی بِهِ- فَبِتُّ وَ الْقَلْبُ شَجًا مُوجَعٌ- عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ أَتَوْا أَحْمَداً- بِخُطَّةٍ لَیْسَ لَهَا مَدْفَعٌ- قَالُوا لَهُ لَوْ شِئْتَ أَخْبَرْتَنَا- إِلَی مَنِ الْغَایَةُ وَ الْمَفْزَعُ- إِذَا تَوَلَّیْتَ وَ فَارَقْتَنَا- وَ مِنْهُمْ فِی الْمُلْکِ مَنْ یَطْمَعُ- فَقَالَ لَوْ أَخْبَرْتُکُمْ مَفْزَعاً- مَا ذَا عَسَیْتُمْ فِیهِ أَنْ تَصْنَعُوا- صَنِیعَ أَهْلِ الْعِجْلِ إِذْ فَارَقُوا- هَارُونَ فَالتَّرْکُ لَهُ أَوْدَعُ فَالنَّاسُ یَوْمَ الْبَعْثِ رَایَاتُهُمْ- خَمْسٌ فَمِنْهَا هَالِکٌ أَرْبَعٌ- در این موقع صدای گریه و ناله از پشت پرده بانوان بلند شد: فرمود: این شعر را که سروده؟ گفتم سید بن محمّد حمیری. فرمود: خدا او را رحمت کند. گفتم: آقا من دیدم او نبیذ مینوشید باز فرمود: خدا رحمتش کند گفتم: آقا او نبیذ رستاق میآشامید. فرمود: منظورت شراب است؟ عرض کردم: بلی. فرمود: خدا رحمتش کند «و ما ذلک علی اللَّه ان یغفر لمحب علیّ» بعید نیست که خدا دوستدار علی را بیامرزد.
بحارالانوار- جلد ۴۷، صفحه ۳۲۵
در مورد قصیده عینیه سیدحمیری مطالبی ان شاء الله قرار خواهیم دادگ